۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

امید

"
بارانی به انتظار نشسته ایم
شاید رعد حادثه ای بزند
انبوهی علف داس می خواهد
و جریان آب؛ نهر
ریشه هایت بی آب و خودت بی هوا
چگونه می زی تو
با چه امید
فردایی هست؟
نه خودت را می بینند
نه عطرت را می بویند
بهار را چه به انتظار نشسته ای؟
که در گرما گرم تابستان هم
رشد نتوانی کردن

فائز احیا
10/5/90
"

۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

دخترک

"
دخترک سپید سرا پا پوشیده از مه
زیر بار تجاوز و کتک
گرفتار خرافات و اهرمنان
چگونه است بر نمی خیزی؟
چگونه است نمی دری؟
چگونه است فریاد بر نمی داری؟
دست بدار از ذلت
برخیز و طغیان باش
سیل باش
هوار باش
ای به جان رسیده
دخترک سپید سرزمین درد
سرزمین من
دخترک شب های تجاوز
روزهای درد
سال های محرومیت
ای پوشیده در مه
ای سراپا نجابت و پاکی
ای دخترک ایرانی

فائز احیا
8/5/90
"

پسرک

پسرک داغ عجیبی داره
پسرک یاد غریبی داره
پسرک یادته گفت استادت
نفست چیز عجیبی داره

پسرک دل تو دریا کردی
با همه هر جا مدارا کردی
پسرک چرخ به تو یاد نداد
دیگه این درد گریه نداره

پسرک غصه نخور
پسرک گریه نکن
پسرک صبر کنی
شاید این غصه تموم شد
پسرک

فائز احیا
8/5/90

۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

بگذار


بگذار دمی با تو بنشینم
نگاهی کنم به دنیا
*برات شعر تازه ای بیارم*

بگذار کمی عطر تو بر تنم بنشیند
چرخی زنم در آغوشت
*برات هوای تازه ای بیارم*

بگذار ذره ای ز محبتت بر دلم نشیند
بوسه ای زنم بر لبت
*برات مستی بی پایان بیارم*

شاید شاید
این آخرین نگاه باشد
شاید شاید
این آخرین کلام باشد
شاید شاید
این آخرین بوسه باشد
*ولی بگذار این شیرینترین باشد*

تو را به جان عشق
نترس و بیا و اجازت بخش
*بگذار داغ غم بر دل دنیا گذاریم*

_فائز احیا_
7/5/90

خواهرکم، فتانه

خواهری دارم به مهربانی باران
به نازکی برگ گل سرخ

هر چه گویم از خوبیش
یک هزار از ان نباشد

مهربان ست و مهرش
جان سیراب می کند

دست اش پر از خیر
لحنش همه خوبی


خواهری دارم فتانه
فتنه اش سبد سبد مهر


خداواندا سالم و شاداب باشد
خواهرک خوب من

برای آجی خوب و مهربونم


فائز احیا
7/5/90

۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

پسرک

آه ای پسرکِ خوش خیالِ سال های بچگی
دیدی؟
چگونه مزدها دادند
حق ها به حقداران رساندند
حرمت ها به جای آوردند؟!

دیدی؟!

و باز در این ماتمکده به چه نشسته و امید بستی؟
خدای را بر تو فشادند و با آن گرده هایت را
چونان گاومیشی آماده درو،
سوراخ کردند و
بارها کشاندنت با تو.

با تو پسرک!
و تو ماغ کشیدی و شادی کردی از اندک علفی که از دستشان خوردی،
با تیپا.

دیدی پسرک؟!

فائز احیا
6/5/90

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

میرحسین: فراعنــه زمانی صـــــــــدای ملــــــــت را می شنوند که دیر شده است

میرحسین: فراعنــه زمانی صـــــــــدای ملــــــــت را می شنوند که دیر شده است: "
کلمه: میرحسین موسوی در بیانیه ای ضمن بررسی شرایط حاکم بر خاورمیانه، قیام حق طلبانه مردم در برخی کشورها را در راستای بر هم زدن نظام ظالمانه ای دانست که منطقه را در چنگال خود فراگرفته و آن را ناشی از بی احترامی حکومت ها به حق تعیین سرنوشت مردم خواند. آخرین نخست وزیر ایران، همچنین از جانب ملت ایران به مردم آگاه و مبارز مصر و تونس و اردن و یمن ادای احترام و آرزوی پیروزی کرد.

به گزارش کلمه، متن بیانیه میرحسین موسوی به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

این روزها خاورمیانه در آستانه ی حوادث بزرگی ست که می تواند سرنوشت این منطقه و جهان و سرنوشت ملت های منطقه را تحت تاثیر خود قرار دهد. مسلما آنچه در حال وقوع است در راستای به هم زدن نظام ظالمانه ایست که سرنوشت ملت های بسیاری را درمنطقه در چنگال خود گرفته است و بدون هیچی شکی نقطه ی آغازین آنچه در خیابان های تونس و صنعا و قاهره و اسکندریه و سوئز شاهد آن هستیم را باید در تظاهرات چند میلیونی ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد تهران جستجو کرد. روزهایی که مردم با شعار “رای من کجاست؟” به خیابان ها آمدند و مسالمت جویانه، حقوق از دست رفته ی خود را پی گرفتند.

امروز دامنه ی شعار “رای من کجاست؟” مردم ایران، به شعار “الشعب یرید اسقاط النظام” در قاهره و سوئز و اسکندریه رسیده است. برای کشف راز این پیوندها و مشابهت ها لازم نیست جای دوری برویم. کافی است شیوه ی انتخابات اخیر مصر را با انتخابات های خود مقایسه کنیم و اینکه رئیس شورای نگهبان از بی نیازی به آرا میلیون ها شهروند سبز سخن می راند. اگر به نظام های در حال سقوط جهان عرب و خاورمیانه با دقت نگاه کنیم، خواهیم دید؛ در همه ی این نظام ها به یک سان شبکه های اجتماعی وعرصه ی مطبوعات و فضای مجازی مورد حمله قرار می گیرند و به شکل حیرت انگیزی اس ام اس ها و تلفن ها و اینترنت قطع و قلم ها مشابه یکدیگر در هم شکسته و معترضین به زندان ها برده می شوند.

متاسفانه منافع ِ پشت سر ِ ایدئولوژی ِ حاکم در کشور، اجازه نمی دهد واقعیت ها آنچنان که هستند، خود را نشان دهند. خطیبان و تریبون های گوش به فرمان، به عملکرد مفسدانه و جبارانه فرعون مصر که با بازداشت ها، اعتراف گیری ها، پرونده سازی ها وغارت مردم از طریق باندها و اطرافیان، این شرایط انفجاری را در مصر ایجاد کرده اند توجهی نشان نمی دهند. اینان به روز “خشم مردم” مصر اشاره می کنند ولی نمی گویند که روز غضب، نتیجه ناکارآمدی و فساد در بالاترین سطح حکومت و حیف و میل کردن بیت المال و هم چنین بستن دهن ها و شکستن قلم ها و اعدام ها واعدام ها و اعدام ها و بر پا کردن چوبه های دار برای ایجاد خوف در میان مردم است. و نمی گویند اگرحکومت به حاکمیت مردم بر سرنوشت خود احترام می گذاشت و در انتخابات چند ماه پیش مصر آرای مردم را نمی دزدید، کار به شعار “اسقاط نظام” از سوی شعب عزیز مصر نمی رسید. و شاید هم متوجه نیستند که ادامه ی سیاست غلبه به وسیله ی ایجاد خوف، نهایتا در نقطه ای به ضد خود تبدیل و آنگاه آمدن “روز خشم” و روزهای غضب ملی اجتناب ناپذیر می شود. فراعنه معمولا زمانی صدای ملت را می شنوند که بسیار دیر شده است.

ملت ما به انقلاب عظیم مردم شجاع تونس و قیام حق طلبانه ی مردم مصر و یمن و دیگر کشورهای منطقه احترام می گذارد. ما به همه ی مردم دلیر و آگاه و مبارز مصر و تونس و اردن و یمن درود می فرستیم و از خداوند منان پیروزی آنان را در مبارزات حق طلبانه اشان آرزو می کنیم.

ترجمه انگلیسی:

In the name of Allah


The Middle East is on the verge of defining and massive moments which can change the course of the destiny of this region, the world and the fate of other nations in the region. What is taking shape now is certainly overthrowing a despotic and tyrannical rule and trend which has been overwhelming the fate of many nations in the region. The starting point of what we are now witnessing on the streets of Tunis, Sanaa, Cairo, Alexandria and Suez can be undoubtedly traced back to days of 15th, 18th and 20th June 2009 when people took to the streets of Tehran in millions shouting “Where is my vote?” and peacefully demanded to get back their denied rights.


Today, the slogan of “Where is my vote?” of the people of Iran has reached Egypt and transformed into “The people want the overthrow of the regime”. In order to discover the secret of these links and these similarities, one does not have to go too far. You just have to compare the recent elections in Egypt with our own and compare it with the chairman of the Guardian Council who explicitly says there is no need for millions of votes by Green citizens. If we look at the collapsing political regimes in the Arab world and the Middle East carefully, we can identify a similar pattern of invading and shutting down social networks, the press and the cyber space. In an amazingly similar fashion, they have all blocked SMS systems, mobile phones and the internet, have banned all writers and taken dissidents to prisons.


Unfortunately, the interests of the ruling ideology in Iran do not allow the realities to be revealed as they are. The preachers of the obedient public outlets fail to pay any attention to the corrupt and despotic methods of the present day pharaoh of Egypt, who has created an explosive situation in his country by arrests, forced confessions, framing people and looting the nations through gangs and organised groups of the people surrounding them. They do refer to the ‘Wrath of the people” of Egypt, but they never explain that this day of wrath has come about as a consequence of inefficiency and corruption at the highest levels of stat, extravagance and wasting people’s funds, censorship, shutting people down, executions and lining up gallows to create fear in people. They never say that of the ruling system of Egypt had respected people’s right to determining their own destiny and had not tampered with people’s votes in the recent elections of Egypt, they would not have to face the demand for the ‘overthrow of the regime’ by the dear nation of Egypt. Perhaps, they do not realise that continuing policies of intimidation will eventually turn against itself and then the coming of “the day of wrath” and days of national wrath will be inevitable. Pharaohs usually hear the voice of the nation when it is too late.


Our nation deeply respects the glorious uprising of the brave people of Tunis and that of the people of Egypt, Yemen and other countries in quest for their rights. We commend the courageous, cognisant and resisting people of Egypt, Tunis, Jordan and Yemen and we pray to Allah that they may be successful and victorious in their struggle for their rights.


MirHossein Mousavi
"

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

نامه‌ای به علی مطهری

نامه‌ای به علی مطهری: "
سید مصطفی تاج زاده

به نام خدا

جناب آقای دکتر علی مطهری

با سلام و آرزوی توفیق

هشدارهای خیرخواهانه جنابعالی به رفتار ناموجه دولت علیه مجلس و مصوبات آن و نیز خفقان و نقض حقوق بشر در کشور، ضمن آن‌که اقدامی انسانی و شجاعانه به شمار می‌رود، زمینه‌ساز گفت‌وگوی انتقادی و اصلاحی بین همه دلسوزان ایران اسلامی است. جنابعالی ضمن تأکید ویژه بر آزادی بیان، به اصلی‌ترین مانع تحقق این اصل نیز اشاره کرده و به درستی وحشت‌پراکنی بیجا از اصلاح‌طلبان و ایجاد دیوار ضخیم میان اصلاح‌طلبان و منتقدان خاموش و مرعوب در صفوف اصولگرایان را مهم‌ترین مشکل جریان متبوع خود دانسته‌اید. اگر متن سخنان سردار مشفق را به دقت مطالعه یا نوار صوتی آن را استماع فرمایید، به وضوح ملاحظه خواهید کرد که ترسیم چنان وحشت و دیواری به هیچ وجه بر داده‌های اطلاعاتی ابتناء نشده، بلکه در مکان معینی به نام تاریکخانه نظامی- امنیتی نظامیان مداخله‌گر در سیاست، مهندسی و تولید شده است.

مردم نیز زمانی که در جریان حرکت خودجوش و عظیم اجتماعی خود سؤال کردند: «رأی من کو؟» و به این ترتیب جنبش ایران سازی را آغاز کردند، در واقع همان مکان تاریک را در نظر داشتند که چاه ویل اعتمادشان بود و قرارگاه اصلی مهندسی نظامی- امنیتی انتخابات.

آن سند گویا و خودافشاگر نشان می‌دهد که اتهاماتی از قبیل بی‌دینی یا وابستگی یاران و همراهان امام خمینی و دولت دفاع مقدس به اجانب، هرگز افتراهای جماعتی پراکنده و مستقل نیست که از سر تصادف و ناآگاهی بر زبان‌ها جاری شود، بلکه چنین دروغ‌ها و تهمت‌های سخیف به نحو سیستماتیک و برنامه‌ریزی شده در لابراتوار جنگ روانی ستاد کودتا تولید و در رسانه‌ها و تربیون‌های رسمی نظام پخش می‌شود تا راه را برای حاکمیت تک‌صدایی و ساکت و سرکوب کردن همه منتقدان هموار کند. به عبارت دیگر معماری آن دیوار که جنابعالی به درستی آن را مانع رویت واقعیت اصلاح‌طلبی توسط اصولگرایان می‌دانید، بخش تفکیک ناپذیر مهندسی انتخابات توسط حزب پادگانی است.

همچنین جای بسی خوشوقتی است که جنابعالی در واکنش علیه بازگشت سودجویانه عده‌ای از دولتیان به باستا‌ن‌گرایی آریامهری، به دیدگاه‌های شهید مطهری استناد کرده و هشدارهای دلسوزانه خویش را ناشی از انس با آثار پدر خوانده‌‌اید.

استاد مطهری در مقدمه درخشان کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» به خوبی نشان می‌دهد که نقد ناسیونالیسم شاهنشاهی هرگز به معنای طرد و نفی امر «ملی» نیست، بلکه چنین ناسیونالیسمی بر اساس منطق تنگ‌نظرانه خود، حقوق بشر، دموکراسی و مشروطیت را صرفاً به دلیل آن‌که از «بیرون از مرزهای خودی و ملی آمده است»، نمی‌تواند تبدیل به یک امر خودی و ملی کند و با ملیت قابل جمع بداند. در آن رژیم، بیگانه دانستن اسلام با روح ملی نیز در ردیف بیگانه دانستن دموکراسی و حقوق بشر با همان روح جمعی به حساب می‌آمد. این ناسیونالیسم، ایران‌گرایی عصر مشروطه نبود که در سند قانون اساسی آن دوره با حقوق و آزادی‌های اساسی ایرانیان سازگار بود. باستان‌گرایی آریامهری در واقع نقش مشروعیت‌بخش و لاپوشانی دو کودتای متکی به خارج «نه» به ملت ایران را بر عهده داشت که استاد مطهری به ترتیب آن‌ها را ضد «رژیم آزادی و دموکراسی» مشروطیت و بر هم زننده «بساط آزادی و دموکراسی» در عصر نهضت ملی می‌دانست (مرتضی مطهری، نامه‌ها و ناگفته‌ها، ص ۱۹۹، انتشارات صدرا (مطالب درون گیومه مأخوذ از تعبیر استاد در توصیف مشروطیت و نهضت ملی است).

بنابراین جای تعجب ندارد که هر کودتای دیگری نیز در استمرار دو کوتای قبلی، باستان‌گرایی و ایران‌گرایی کاذب را در جهت جبران کمبود مشروعیت و فقدان دموکراسی و آزادی به استخدام خود درآورد و علیه آن ایران‌گرایی واقعی و ملی به کار گیرد که استاد مطهری شرط شکوفایی آن را در گرو رفع استبداد و برقراری رژیم دموکراسی می‌داند و در بیانیه سیاسی دوران انقلاب اسلامی، خطاب به جهانیان، چنینش معرفی می‌کند:

«ملت ایران در طول تاریخ خود، به استثنای فترتهای کوچک و محدودی، در زیر چکمه استبداد به سر برده و از این رو با این‌که به اعتراف اهل بصیرت یکی از باهوش‌ترین و با استعدادترین ملل جهان است، نتوانسته است در عرصه بین‌المللی استعدادهای خود را بروز دهد. در هفتاد و اندی سال پیش که از استبداد به ستوه آمده بود، به رهبری روحانیونی آگاه و مجاهد و پایمردی مجاهدینی مسلمان کوشش کرد رژیم آزادی و دموکراسی را در ایران برقرار سازد؛ ولی این دولت مستعجل نپایید و کودتای ۱۲۹۹ که با کودتای۱۳۳۲ تأکید شد، بساط آزادی و دموکراسی را برچید و حکومت فردی و استبدادی را بار دیگر برقرار کرد. اگر آزادی و دموکراسی محفوظ می‌ماند، ملت ایران امروز در ردیف مترقی‌ترین کشورهای جهان بود، در صورتی که پس از سه ربع قرن هنوز از نظر فقر و بی‌سوادی و فرهنگ و تمدن در ردیف عقب‌مانده‌ترین کشورهای جهان است. اختناق سیاسی و اجتماعی و محرومیت از آزادی و مشارکت در تعیین سرنوشت خود یکی از موجبات خشم و نفرت این مردم است.» (همان، ص ۱۹۹).

بنابراین مدعای ایران‌گرایی و تمدن‌سازی ایرانی، اگر شرط اصلی تجلی هوش ایرانی، یعنی آزادی و دموکراسی را در محاق بگذارد و حق مشارکت دموکراتیک ایرانیان را در تعیین سرنوشت نادیده انگارد، لافی بیش نخواهد بود و حداکثر صورتی «اسلامی» به گزافه‌گویی‌های شاهانه در کتاب «به سوی تمدن بزرگ» خواهد بخشید.

حتماً توجه دارید که استاد مطهری در دورانی که گفتمان ناسیونالیستی زمانه آغشته به تئوری‌های افراطی فاشیستی و شوونیستی بود، ایران‌گرایی دموکراتیک خود را در کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» بسط داد و نقش بی‌نظیر ایرانیان را در شکل دادن به تمدن اسلامی صریحاً محصول شکستن حصارهای رژیم موبدی و ایجاد «جامعه باز» دانست. به همین دلیل باید گفت کسانی که امروزه تز «جامعه باز» را ارمغان سازمان‌های جاسوسی غربی می‌‌دانند، نه آنچه به تعبیر استاد اسلام به ایران هدیه داد، هرگز نمی‌توانند خود را ادامه دهنده راه مطهری در حال حاضر معرفی کنند. دیدگاه و عملکرد آنان یادآور احیای رژیم موبدی و جامعه بسته است.

بر اساس چنین برداشتی از مفهوم ایران و شکوفایی ملی است که شهید مطهری در تبیین مطالبات انقلابیون نقشی اساسی برای دموکراسی قائل می‌شود و «برچیده شدن حکومت استبدادی و برقراری نظام دموکراسی بر طبق موازین اسلامی و رسیدن به آزادی که شرط اصلی رشد و تکامل انسانی و اجتماعی است، اعم از آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی اجتماعات همراه با امنیت واقعی، قضایی و اجتماعی و بدون دخالت مزاحمت‌های رنگارنگ دستگاههای انتظامی» (همان، ص ۲۰۲) را در رأس «هدف‌ها و آرمان‌های نهضت» قرار می‌دهد.

این همه تأکید و تصریح مشخص بر دموکراسی و آزادی‌های دموکراتیک البته بدین معنا نیست که استاد آرمان‌های انقلاب اسلامی را صرفاً در دموکراسی‌خواهی خلاصه کند و مطالبه دیگری به جز آزادی نداشته باشد. او «اجرای دقیق تعلیمات اسلامی» را هم جزو اهداف و آرمان‌های نهضت اسلامی بر‌می‌شمارد، در عین حال تأکید و تصریح می‌کند که «اجرای همه این خواسته‌ها، فرع بر این است که اولین خواسته اجرا شود، بدون آن هیچ چیز دیگر عملی نیست و اگر عملی شود مانند همیشه جز صورت‌سازی و فریب و اغفال نخواهد بود.» (همان، ص ۲۰۳) یعنی «اجرای دقیق تعلیمات اسلامی»، «از بین بردن کانون‌های تخدیر و فساد اخلاق»، «اجرای برنامه اقتصادی نوین» که آن‌ها را جزو هدف‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی معرفی می‌کند، همگی «فرع» بر یک هدف و آرمان محوری به نام «برقراری نظام دموکراسی» است. در حقیقت مقیاس بودن «عدل»، «عقل» و «دموکراسی» برای دین از دید استاد مطهری از چنان وضوح و روشنی برخوردار بود که بدون آن حتی نماز را امری شرک‌آلود و بی‌محتوا می‌دانست و می‌گفت: «در جاهلیت دین را مقیاس عدالت و حسن و قبح می‌دانستند… لازمه این که عقل را از مقیاسیت و اعتبار بیندازیم همین است که صلوة ما در نزد بیت مکاء و تصدیه باشد.» (مطهری، یادداشت‌ها، جلد ششم، ص ۲۰۳ (اشاره به آیات ۳۴ و ۳۵ سوره انفال که نماز مشرکان را چیزی جز کف و سوت بی‌محتوا نمی‌داند).

جناب آقای مطهری

پیوند سازگار و موفق میان نان، پیشرفت، دموکراسی و اسلام را امروزه می‌توان در تجربه مردم ترکیه در جریان عبور از قانون و دولت کودتا و بازگشت تدریجی نظامیان از عرصه سیاست به قلمرو پادگان مشاهده کرد و در همان حال تجربه تلخ سال‌های اخیر ایران را به سوگ نشست که حکایت از عبور از آرمان‌های مطهری فهیم و بازگشتی قهقرایی به حکومت‌های نظامی و کودتایی جهان سومی دارد. بی‌دلیل نیست که آقای اردوغان نخست وزیر ترکیه در جمع‌بندی پیروزی رفراندوم اصلاح قانون اساسی کشورش می‌گوید: «نمی‌توان پیوند میان پیشرفت اقتصادی و دموکراسی را بر اساس نسبت معکوس ارزیابی کرد. تماماً بر عکس، اگر دموکراسی پیش رود، اقتصاد نیز پیشرفته خواهد شد.»

بر این مبنا، اگر ترکیه موفق شده است در هشت سال اخیر خود را از صف کشورهای استبدادی- نظامی جهان سومی جدا کند و عزم بازیگری منطقه‌ای و جهانی را در سر بپروراند و در نقطه اوج رکود و بحران جهانی اقتصاد، به مقام ششمین اقتصاد اروپایی ارتقا یابد و به نرخ رشد حدود ۱۱ درصد نایل شود، همه این امور پیوندی انکارناپذیر با افزایش سطح دموکراسی و کاهش سطح مداخله نظامیان در سیاست دارد. بر عکس، اگر در کشور ما نرخ رشد ۵ درصدی طبق اظهارات کارشناسان اقتصادی به سختی قابل دسترسی است و یک رویا به حساب می‌آید، هرگز نمی‌توان آن را با پدیده منفی پادگانی شدن سیاست و پیشروی نظامیان از قلمرو پادگان به همه حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی،‌آموزشی، سیاسی و بین‌المللی نامرتبط دانست.

اگر آقای اردوغان می‌تواند مدعی شود که به دنبال پیروزی رفراندوم اصلاح قانون اساسی «در سال پیش ‌رو به شکلی مصممانه به سوی هدف قرار گرفتن در صف ده کشور نخست جهان پیشروی خواهیم کرد»، باید آن را جدی ارزیابی کرد و در پس این ادعای بزرگ به تغییرات ژرف در قانون اساسی آن‌ها چشم دوخت که برای اولین بار در تاریخ ترکیه مصونیت قضایی نظامیان و کودتاچیان را لغو می‌کند و متجاوزین به حقوق ملت را در هر مقام و لباسی که باشند محاکمه‌پذیر می‌کند.

کنان اورن کودتاچی دهه ۱۹۸۰ ترکیه می‌گفت ما چنان رسالتی بر عهده نهادهای قضایی گذاشتیم که دیگر نیازی به کودتا نداشته باشیم، اما اکنون با رفرم و تغییر ساختار نهاد «محکمه قانون اساسی» و نهادهای انتصابی و قضایی به مثابه آخرین برج و باروی کودتاچیان، دستگاه قضایی ترکیه به شأن اصلی خود یعنی استقلال و بی‌طرفی نایل شده است. به دلیل همین تغییر است که در ترکیه صفی طویل از قربانیان و شکنجه شدگان برای شکایت و محاکمه گوینده سخنان مذکور و سایر کودتاچیان تشکیل شده است.

به این ترتیب گوهر اصلی اصلاحات قانون اساسی در ترکیه در بعد قضایی را می‌توان در این سخن موجز و گویای خانم دکتر زهرا رهنورد خلاصه کرد که خطاب به رئیس قوه قضاییه نوشت: «شما خوب می‌دانید مقام قاضی‌القضاتی نه تنها در اسلام بلکه در قاموس بین‌المللی، رساندن حق به حق دار است نه حفظ حاکمیت»

شگفت اینکه طی سال‌های اخیر مضمون سخنان فوق (البته با مختصری تغییر و مثلاً عدم استفاده از واژه «قاضی القضات») در مباحث روشنفکران ترک درباره ضرورت اصلاح قانون اساسی و آزادسازی امر قضاوت و نهاد قضا از سلطه نظامیان، عیناً و به کرات مطرح شد و نهایتاً پشتوانه قانونی یافت. شگفتی دیگر آن که فعالان سیاسی مسلمان ترکیه دوشادوش آزادیخواهان و دموکرات‌های آن سرزمین بیش از هر قشر اجتماعی بر ضرورت بسط آزادی‌های دموکراتیک و از آن جمله دموکراتیزه کردن امر قضاوت تأکید کرده‌اند. چرا که نسبت میان این قبیل اصلاحات را با افزایش سطح توسعه ملی، کاهش خشونت، افزایش رفاه و درآمد سرانه و نیز افزایش آزادی‌های بنیادی دینی عملاً دریافته‌اند و رشد گرایش به هنجارها و شعائر اسلامی را در حیات روزمره خویش مشاهده کرده‌اند.

جناب آقای مطهری!

نتایج رفراندوم اخیر ترکیه در جنبه نظری و عقیدتی خود به طور ضمنی بیانگر رقابتی هیجان‌انگیز و پرشور میان دو سبک و شیوه زیست آزاد مسلمانی و زیست بسته سکولار بود که به گمان من مداقه در آن می‌تواند پاسخگوی ایرادی باشد که جنابعالی ذیل عنوان «اباحه‌گری» و یا «سهل‌انگاری» اصلاح‌طلبان نسبت به مسأله حجاب و سبک‌های زندگی شهروندان مطرح می‌کنید و به همین لحاظ دفاع از اظهارات اخیر آقایان احمدی‌نژاد و مشایی را، به نادرست، همردیف دفاع اصلاح‌طلبان از آزادی سبک‌های گوناگون زندگی می‌خوانید. من همچنان که در بخش قبلی سخنانم تفاوت بین ناسیونالیسم کودتایی و ضد آزادی را با ایران‌گرایی دموکراتیک بیان کردم، کوشش می‌کنم به استناد تجربه اخیر ترکیه، تفاوت بیّن میان دفاع حقوق بشری اصلاح‌طلبان از آزادی سبک‌های مختلف زندگی را با عوامفریبی‌های موافق آزادی‌ حجاب و مخالف آزادی‌های مدنی و سیاسی نشان دهم. جنابعالی بارها به تعابیر گوناگون اظهار نگرانی کرده‌اید که اعطای کمترین آزادی در خصوص پوشش‌ بانوان (ولو در حدود معقول و محدود) منجر به پیشروی بی‌حجابی در حد تسخیر کل جامعه و «بدتر از اروپا شدن» خواهد شد. این در حالی است که در ترکیه بسیاری از لائیک‌ها با تکیه بر دغدغه‌های آزادیخواهانه معتقدند آزادی حجاب زنان ترکیه در دانشگاه‌ها، تنها در حد دانشگاه‌‌ها باقی نمانده و کار به جایی خواهد رسید که پس از مدتی بی‌حجابی در خیابان‌ها و محلات شهری تبدیل به امری دشوار شود و عرصه‌های عمومی در انحصار زنان محجبه قرار گیرد. بر همین اساس بسیاری از ناظران و تحلیلگران رأی منفی ۴۲ درصد به رفراندوم قانون اساسی را به مفهوم «آری» به قانون اساسی کودتا نخواندند. بلکه این رأی را به معنای ترس از به مخاطره افتادن سبک زندگی سکولار و آزاد به وسیله دموکرات‌های مسلمان ارزیابی کردند که پیشتازی آنان در عرصه دموکراسی، هژمونی و حاکمیت ناگزیر اسلام را در عرصه اجتماعی به دنبال خواهد داشت.

سؤال این است که چرا در ترکیه بسیاری از لائیک‌ها نگرانند که در صورت آزاد شدن حجاب، پس از مدتی زنان محجبه مسلمان نه فقط دانشگاه‌ها، بلکه همه عرصه‌های عمومی شهری را در آن کشور در اختیار خود می‌گیرند و همزمان در ایران، نگرانی بسیاری از سیاستمداران و پیروانشان این است که در صورت آزاد شدن حجاب، پس از مدت کوتاهی «ایران بدتر از اروپا» می‌شود؟ مگر ما به مثابه مسئولان نظام اسلامی در طول ۳۰ سال گذشته با شهروندان خود چه کرده‌ایم که فرمانده نیروی انتظامی می‌گوید اگر نظارت و برخورد پلیس نباشد، ایران به کام بی‌حجابی فرو می‌رود؟ در حالی که رعایت حقوق بشر و دموکراسی (ولو در حد نسبی) در جامعه‌ای مسلمان همچون ترکیه موجب می‌شود که به موازات بسط آزادی‌های اجتماعی و سیاسی، هم کشور توسعه یابد و بر ثروت‌ و رفاه مادی مسلمانان افزوده شود و هم سرمایه‌های معنوی و مذهبی جامعه رشد ‌یابد. یعنی بسط دموکراسی و جامعه مدنی و تحقق نسبی تئوری جامعه باز در ترکیه نه تنها منجر به کاهش حجاب نشده، بلکه مطابق آخرین آمار افزایش نسبی آن را در ۷ سال گذشته به دنبال داشته است و هم اکنون حدود ۷۰ درصد بانوان ترکیه محجبه هستند.

جناب آقای دکتر علی مطهری

فرض کنیم حق با شما باشد و به محض دادن کمترین آزادی به مردم، ایران بدتر از اروپا خواهد شد. در این صورت آیا نباید به این سؤال جواب دهید که چرا بعد از سه دهه حاکمیت و تبلیغات شبانه‌روزی و نظارت پلیسی- قضایی به محض این‌که پلیس پا پس بکشد، ایران بدتر از اروپا می‌شود؟ آیا همین مسأله به تنهایی شکست قاطع سیاست‌های کنونی را نشان نمی‌دهد؟ چه تضمینی است که تداوم این سیاست‌ها وضعیت را بدتر نکند؟ البته من اعتقاد ندارم با آزادی پوشش اسلامی، در حد عرف کشورهای مسلمان، ایران بدتر از اروپا شود، اگر چه چند ماهی در عکس‌العمل به وضع کنونی تفریط‌هایی مشاهده خواهد شد. ولی حق با شماست، کار فرهنگی- تبلیغی نتوانسته است همه زنان را به رعایت حجاب مورد نظر جنابعالی قانع کند. اما ین روش یعنی یکسان کردن پوشش زنان، چه با تبلیغ و کار فرهنگی و چه با اجبار ممکن نخواهد شد. مگر در زمان رضاشاه جواب داد؟ آیا در ترکیه به نتیجه رسیدند؟ در فرانسه مگر توانستند همه زنان مسلمان را بی‌حجاب کنند؟ بنابراین سخن جنابعالی که چون کار فرهنگی پاسخ نداده است، پس باید به پلیس و قهر و دادگاه روی آورد، هرگز مشکل را حل نمی‌کند؛ اگر بی‌اعتنایی‌ها و کینه‌ها را نه تنها نسبت به موضوع فوق، بلکه نسبت به کثیری از ارزش‌ها و هنجارهای دیگر بیشتر و عمیق‌تر نکند (که به باور من خواهد کرد). اجازه دهید به صراحت عرض کنم که در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات و در دوره حاکمیت گفتمان دموکراسی و حقوق بشر در جهان، یکسان کردن سبک زندگی، از جمله در مورد پوشش زنان (حجاب یا بی‌حجاب و اقناعی یا اجباری) در هیچ کشور بزرگی ممکن نیست.

آیا در آمریکا، چین، مصر، انگلستان، هند، سوئیس، روسیه، مالزی، ترکیه، هلند، عربستان سعودی، عراق، فرانسه، لبنان، آذربایجان، استرالیا، افغانستان، الجزایر، دانمارک، کانادا، آذربایجان، سوریه و… همه باحجاب یا بی‌حجاب‌اند؟

پیشنهاد من به جنابعالی که می‌خواهید سنت حسنه پدر اسلام‌خواه و درد آشنایتان را ادامه دهید، این است که از موقعیت خود در مجلس شورا یا در دفتر نشر آثار استاد استفاده کنید و با دعوت استادان و صاحب‌نظران در رشته‌های گوناگون جامعه‌شناسی، روانشناسی، علوم تربیتی، فقه، علوم سیاسی، امور بین‌الملل، حقوق، مدیریت و مدیریت فرهنگی، ارتباطات، تبلیغات و رسانه‌ها در کنار دعوت از مدیران اجرایی مسئول در این زمینه، پرسش‌های زیر را مورد بحث و گفت‌وگو قرار دهید و نتیجه آن مباحث را منتشر کنید. سه پرسش مشخص در این باره عبارت است از:

۱٫ حتی اگر از بهترین روش‌های فرهنگی، آموزشی و تبلیغاتی در دنیای کنونی و در ایران امروز بهره ببریم، آیا خواهیم توانست همه زنان را به رعایت حجاب اسلامی قانع کنیم؟ اگر پاسخ مثبت بود، روش‌های فوق آن را تدوین کنید و به مرحله اجرا بگذارید و تناقض آن را در عمل برطرف کنید و اگر جواب منفی بود (که به باور من چنین خواهد بود)، آن‌گاه به سؤال دوم بپردازید. البته من در همه حال به تلاش‌های فرهنگی و تبلیغی برای معرفی هنجارهای اسلامی و انسانی معتقدم و آن را مؤثر می‌دانم، اما همه مردم آن‌ها را نخواهند پذیرفت.

۲٫ آیا در کنار کار فرهنگی، آموزشی و تبلیغاتی، استفاده از قوه قهریه رضایت‌بخش خواهد بود و جوانان را به تدریج با هنجارها و شعائر اسلامی نزدیک‌تر خواهد کرد؟ یا اوضاع را روز به روز شکننده‌تر خواهد نمود و تحقیرها موجب انباشت نفرت‌ها نه از حجاب به تنهایی، بلکه از بسیاری از ارزش‌ها و هنجارها و شعائر دینی و اخلاقی خواهد شد؟ چرا در جامعه ما آمار اعتیاد رو به افزایش است؟ جواب مثبت، مسأله را حل می‌کند و فقط بحث‌ درباره روش‌های اجرایی و تدوین قوانین لازم باقی می‌ماند. اما اگر پاسخ مثبت نبود (که باز هم به نظر من این گونه خواهد بود)، آن وقت شجاعانه به بحث درباره این پرسش کلیدی بپردازید:

۳٫ چرا در زمان محمدرضا پهلوی و با وجود همه تلاش‌های رژیم شاه در جهت گسترش بی‌حجابی و حتی بی‌بند و باری (به نام آزادی زن) و تحقیر نمودن پوشش دینی زنان، ارزش‌ها، گرایش‌ها، هنجارها و شعائر اسلامی در بین همه قشرها، به ویژه میان تحصیلکردگان و دانشگاهیان رو به توسعه بود و چرا امروز، با وجود حاکمیت اسلامی و تلاش‌های سی ساله ما و به رغم همه کنترل‌های پلیسی و جریمه‌ها و مجازات‌ها حرکت جامعه، عکس روندی است که پیش از پیروزی انقلاب جریان داشت؟ یعنی چرا فرمانده نیروی انتظامی ادعا می‌کند به محض کنار کشیدن پلیس، ایران در آستانه بی‌حجابی است؟ افزون بر آن چرا امروز در همه کشورهای اسلامی و حتی غیر اسلامی، روند علاقه‌مندی به اسلام و رعایت هنجارها و شعائرش رو به گسترش است جز در جمهوری اسلامی ایران؟ فهم دلایل این وضع، خود بهترین راهنما برای حل مسأله است.

طبعاً از جنابعالی انتظار ندارم همچون استاد مطهری شخصاً بتوانید مسأله را از زوایای گوناگون تاریخی، فقهی و عقلانی مورد بحث قرار دهید و راه‌حل ارائه کنید. اما می‌توانم امیدوار باشم روحیه و منش آزادیخواهانه و حق‌طلبانه پدر بن‌بست شکن خود را سرمشق قرار دهید و فضای سیاست‌زده و عوام‌زده (اگر نگویم عوامفریب) پیرامون حاکمیت را بشکنید یا دست‌کم تسلیم منطق قدرت‌پرست کسانی نشوید که دین را هم ابزار قدرت خویش می‌خوانند و حاضرند با عواطف و احساسات مردم برای مقاصد دنیوی بازی کنند، بدون آن که به عواقب تصمیمات و اقدام‌های خود بیندیشند. در هر حال امکانی فراهم کنید تا صاحب‌نظران بتوانند به ارائه آزاد و امن دیدگاه‌های خود بپردازند تا به تدریج ابعاد مسأله روشن شود. در آن صورت اتخاذ تصمیم درست، همه‌جانبه و کارآمد ممکن خواهد شد. من همچنان که قبلاً هم گفته‌ام علت‌العلل تفاوت روند حرکت کنونی جامعه را با دوران قبل از انقلاب، به ویژه در دو دهه ۱۳۴۰ و ۵۰ خورشیدی در ایران و نیز با آنچه در کشورهای دیگر در سراسر جهان جریان دارد، در این می‌دانم که اسلام و روحانیت مدافع حقوق مردم و در کنار آنان و منتقد حکومت و کژی‌هایش، یعنی اسلام و روحانیت عدالت‌طلب و آزادیخواه در زمان گذشته را به «اسلام تحمیلی- تکفیری» و روحانیت توجیه‌گر حکومت و کاستی‌هایش تبدیل کرده‌ایم و در نتیجه آن‌ها را در برابر مردم و مطالبات عدالت‌طلبانه و آزادیخواهانه آنان قرار داده‌ایم. در نتیجه دین و روحانیت بخش مهمی از عملکرد و جاذبه‌های رهایی‌بخش خود را از دست داده‌اند. وقتی وظیفه و نقش اسلام و روحانیت، تحمیل یک سبک زندگی از یک سو و توجیه سرکوب و تحمیل و گرانی و بیکاری و فساد حکومتی و خویشاوند‌سالاری و بی‌کفایتی مدیران جامعه از سوی دیگر باشد، وقتی هر انتقادی را به حاکمان، همچون طالبان در افغانستان، با برچسب ضدیت با اسلام و پیامبر اکرم (ص) بخوانیم و خود را جای خدا بنشانیم و جامعه را همچون پادگان بدانیم و شهروندان را سرباز محسوب کنیم و منتقدان را همچون ملحدان یا مرتدان به حساب آوریم که باید با شدیدترین وجه سرکوب شوند، وقتی اهانت‌آمیزترین و سخیف‌ترین واژه‌ها را به ویژه در یکسال اخیر علیه منتقدان و مخالفان به کار می‌بریم و ادبیات فرعونی محمدرضا شاهی را زنده می‌کنیم که یکبار خطاب به منتقدان خود گفت: «مه فشاند نور و سگ عوعو کند»، در چنین شرایطی چه تصویری از اسلام و روحانیت تشیع ترسیم کرده‌ایم و چه انتظاری از جامعه، به ویژه نسل جوان دختر یا پسر داریم؟ به راستی به این مسأله فکر کرده‌اید که چرا مرجعیت شیعه در نجف پس از سقوط صدام، اجرای احکام اسلامی از جمله رعایت حجاب را اجباری نکرده است؟ چرا وقتی حماس در انتخابات فلسطین پیروز شد، جزو اولین موضوعاتی که مطرح کرد این بود که به هیچ وجه قصد ندارد اجرای احکام اسلامی و در رأس همه حجاب را اجباری کند و به همه سبک‌های زندگی احترام می‌گذارد؟ چرا حزب‌الله لبنان هرگز خواهان اجباری شدن حجاب نشده است و نخواهد شد؟ چرا در افغانستان به جز طالبان کسی و گروهی خواهان اجباری شدن اجرای احکام اسلامی نیستند؟ فکر نمی‌کنم کسی در تعهد و علاقه آیت‌الله سیستانی به احکام شرع و نیز ایمان و اعتقاد رهبران حماس و حزب‌الله لبنان به اسلام و احکامش کوچکترین تردیدی داشته باشد (دست‌کم من ندارم). اما به راستی چرا حاضر نیستند همچون ما رفتار کنند؟ آیا جز این است که نتایج حکومتی شدن اسلام و روحانیت و اجباری کردن اجرای احکام اسلامی را به چشم دیده‌اند و می‌بینند؟

جناب آقای مطهری

به نظر جنابعالی میزان اختیارات “اکثریت” در هر کشوری چقدر است و حکومت‌ها،‌ که در بهترین و دموکراتیک‌ترین حالت منتخب اکثریت هستند، در چه زمینه‌هایی اختیار یا مسئولیت دارند و می‌توانند در زندگی شهروندان دخالت کنند؟ فرض کنید یک یا چند کشور طرحی را به مجمع عمومی سازمان ملل متحد پیشنهاد کنند و طبق آن، هیچ حکومتی حق نداشته باشد حجاب یا بی‌حجابی را برای شهروندان خود اجباری کند. به نظر شما باید با این طرح موافقت کرد یا مخالفت؟ حتماً توجه دارید که رأی منفی دادن به این پیشنهاد به معنای آن است که “اکثریت” در هر کشوری تعیین کننده نحوه پوشش همه شهروندان و در واقع چگونگی “حجاب اقلیت” شود. در آن صورت جمهوری اسلامی ایران می‌تواند حجاب را برای همه شهروندانش، فارغ از دین و اعتقادات و سلایق آنان اجباری کند. ولی همزمان این اجازه را به همه دولت‌های عضو سازمان ملل متحد می‌دهد تا هر کجا که مسلمانان در اقلیت باشند، یعنی در بیش از دو سوم کشورهای جهان، بتوانند بی‌حجابی را الزامی کنند. آیا شما به این وضع راضی هستید؟ مسلمانان جهان در این باره چه فکر می‌کنند؟ اگر پدر بزرگوارتان زنده بود چه نظری می‌داد؟ از سوی دیگر دادن رأی مثبت به طرح مذکور تضمین کننده حقوق مسلمانان، از جمله شیعیان در سراسر جهان است. در عین حال به معنای آن است که حجاب در ایران نیز آزاد شود تا هر که مایل است آن را رعایت کند. روشن است که زنان مسلمان می‌دانند که طبق فتاوای مشهور و نزدیک به اجماع فقهای شیعه و سنی، رعایت حجاب لازم است، اما بحث درباره این است که آیا حکومت باید آن را اجباری کند یا نکند، همچنان که دولت‌ها وظیفه خود را الزامی کردن نماز نمی‌دانند، از دخالت در این مسأله خودداری نموده و صرفاً به ترویج و تبیین ارزش‌ها و هنجارهای مطلوب اکثریت بپردازد؟

جناب آقای مطهری!

از شما می‌پرسم آیا تلقی و باور پدربزرگوارتان اجباری کردن حجاب توسط حکومت بود؟ آیا آیات کلام‌الله مجید بیانگر آن است که مسلمانان در هر جامعه‌ای که اکثریت داشته باشند، باید رعایت حجاب را الزامی و متخلفان را مجازات کنند؟ آیا سیره پیامبر اکرم (ص) مجبور کردن زنان (مسلمان و غیر مسلمان و آزاد و برده) به رعایت حجاب شرعی بود؟ امیر المومنین (ع) در دوره زمامداری خود چگونه رفتار کرد؟ آیا ائمه معصومین شیعه متعرض خلفای اموی و سپس عباسی شدند که چرا در قلمرو سرزمین‌های اسلامی حجاب را اجباری نمی‌کنند؟ آیا روایاتی در این زمینه در عصر غیبت صغرا از حضرت مهدی (عج) موجود است؟ عرف حکومت‌های شیعه و سنی در طول هزار سال از آغاز دوره غیبت کبرا تاکنون آیا اجباری کردن حجاب بوده است؟ چند فقیه برجسته چنین فتوایی داده‌اند؟ از پاسخ‌های جنابعالی به پرسش‌های فوق سپاسگزار می‌شوم. افزون بر آن خرسند می‌شوم چنانچه بفرمایید چه اتفاقی اگر رخ دهد، شما به این نتیجه خواهید رسید که “اجباری کردن” پوشش (حجاب یا بی‌حجابی) سیاست و روشی شکست خورده است و به بدحجابی یا بی‌حجابی دامن می‌زند، پس باید آن روش را تغییر داد؟

روشن است من درباره اصل حجاب و وظیفه مسلمانان در این باب سخن نمی‌گویم. حرف من این است که باز کردن پای حکومت به این حوزه چه عوارضی دارد. چه می‌دهیم و چه می‌گیریم؟ بالاخره باید معلوم شود که نقش و تأثیر روش اجباری حجاب در عرصه‌های گوناگون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دینی و نیز در موضوعاتی مثل توریسم، برگزاری مسابقات قاره‌ای و جهانی ورزشی در کشور، فرار مغزها و سرمایه‌ها و مهم‌تر از همه بدبینی به اصل دین و اکثر قریب به اتفاق شعائر اسلامی چیست؟ در سه دهه گذشته چقدر از انرژی ما به جای وظایف اصلی حکومت صرف این مسأله شده است و اگر ما مسائل جامعه را حل و رضایت مردم را جلب می‌کردیم، حجاب اسلامی خود به خود افزایش نمی‌یافت، شبیه آنچه در ترکیه رخ داده است؟

جناب آقای مطهری!

جامعه پادگان نیست که بتوان به تن همه اونیفورم واحد پوشاند. اگر پدرمان “آدم” و مادرمان “حوا” با وجود آزادی مطلق در زندگی بهشت‌گونه خود، تنها نهی خداوند را بر نتافتند و علیه آن، اراده آزاد خویش را به نمایش گذاشتند، چگونه از فرزندان آدم و حوا انتظار دارید در دنیایی که به جهنم شبیه‌تر است تا به بهشت، به تحمیل‌ها و تحقیرهای انسان‌های‌ همتراز خویش تمکین کنند و علیه آن اراده آزاد خویش را به نمایش نگذارند؟ جالب آن که با وجود تفاوت‌های دو جامعه مسلمان ترکیه و ایران، که در شرایط کنونی در اولی و در نظامی لائیک، یک حزب مسلمان در انتخابات آزاد پیروز می‌شود و در دومی، جناح حاکم ادعا می‌کند که در صورتی که انتخابات آزاد برگزار شود، در نظامی اسلامی یک فرد سکولار رأی می‌آورد! با همه تفاوت‌های دیگر، اما یک مسأله در هر دو کشور مشترک است: اکثریت قاطع شهروندان ترکیه و ایران با وجود اعتقاد به پوشش اسلامی با تحمیل و تحقیر مخالف‌اند و مخالفت خود را به اشکال گوناگون نشان داده‌اند و خواهند داد. این طور نیست؟

جنابعالی بهتر از من می‌دانید که در سنت معصومین (ع) حکومت مسئولیت نداشت که حجاب را اجباری کند، به همین دلیل مهم‌ترین استدلال در جهت الزامی کردن پوشش اسلامی، حساسیت مؤمنان خوانده می‌شود که از بدحجابی موجود ناراحتند. از شما می‌پرسم مگر فقط ایران مؤمن دارد؟ مؤمنان در کشورهای اسلامی که در آن‌ها حجاب آزاد است چگونه زندگی می‌کنند؟ مهم‌تر آن‌که مسلمانانی هستند که در جوامع غیر اسلامی و در اقلیت به سر می‌برند. آنان چگونه از اعتقادات، ارزش‌ها، هنجارها و شعائر اسلامی خود دفاع می‌کنند؟ آیا با وجود آزادی حجاب در تقریباً تمام این کشورها، ایمان به اسلام رو به گسترش نیست؟ به علاوه مگر وظیفه حکومت، کسب رضایت فردی مؤمنان به هر قیمت است؟ یعنی آیا با علم و اطلاع از نتایج سوء یک تصمیم یا اقدام غلط و شکست‌خورده، باز هم باید بر تداوم آن اصرار ورزید؟ صرفاً به این دلیل که مؤمنان از وضع ناراضی‌اند؛ مگر آنان فقط از مسأله حجاب ناراحتند؟ جنابعالی را به مشکلات معیشتی و اداری و… مردم ارجاع نمی‌دهم، اما می‌پرسم آیا بهتر نیست که از سطح عبور کنیم و به عمق برسیم و ببینیم که در درون لایه‌های پنهان جامعه چه می‌گذرد؟ چرا نباید صاحب‌نظران را به یاری طلبیم و دست کم به اندازه حجاب دختران و پسران، گرایش رو به ازدیاد و خانمان برانداز قشرهای وسیعی از نسل جوان را به اعتیاد و نیز افزایش آمار طلاق، فرار مغزها و سرمایه‌ها، دختران فراری و… مورد بررسی قرار دهیم؟ آیا در آن صورت نخواهیم دید که مشکل، فقط شکست سیاست و برنامه‌های ما درباره حجاب نیست، بلکه اندیشه و راهبرد تحلیلگر و تکثیرکننده در ایران با ناکامی مواجه شده است؟ اندیشه‌ای که جامعه را پادگان می‌بیند و شهروندان را سربازانی که با لباس و اونیفورم ثابت موظف‌اند به اوامر فرماندهان خود تمکین کنند، بدون هر گونه چون و چرایی.‌ آیا این راهبرد با شکست تاریخی مواجه نشده است؟

من این سؤال را در سال‌های اخیر بویژه در محافل مذهبی و حتی حزب‌اللهی و بسیجی بارها مطرح کرده‌ام و اکنون خوشحالم که رفراندوم اخیر ترکیه مجالی تازه برای بسط همان ایده‌ها در پرتو تجربیات جدید در اختیارم قرار می‌دهد. پیوند میان توسعه اقتصادی، ملی و فنی با ثروت، آزادی و اسلام در ترکیه از آن رو بیشتر به چشم خواهد آمد که در نظر بگیریم آری گویان ۵۸ درصدی به رفراندوم اخیر، عمدتاً طبقه نوخاسته متوسطی هستند که در سال‌های اخیر از دل طبقات فرودست اجتماعی و اقتصادی فرا روییده‌اند. اینان کسانی هستند که طبق نظر تحلیل‌گران و جامعه‌شناسان ترک، بیش از هر قشر دیگر اجتماعی، ارتباط میان دموکراسی و رفاه و درآمد را در زندگی روزمره خود مشاهده کرده و حلاوت نان و آزادی را به نحو همزمان و توأمان چشیده‌اند. تحقیقات به عمل آمده درباره انگیزه آری‌گویی به رفراندوم اخیر، «بسط آزادی‌ها» و «آزادی بیشتر» قید شده است و بسیاری از شرکت‌کنندگان در رفراندوم، بدون آنکه اطلاع تفصیلی از مضمون ۲۶ ماده‌ای اصلاحات داشته باشند، اجمالاً به «آزادی بیشتر» رأی داده‌اند و از این‌که ترکیه به قبرستان احزاب ممنوع شده توسط دستگاه قضایی کودتایی تبدیل شود، ناراحتند.

در مقابل بسیاری از شهروندان ترکیه بدون آنکه نظر مساعدی به قانون اساسی کودتا داشته باشند، بر اثر یک ترس هویتی، یعنی ترس از به مخاطره افتادن سبک زندگی آزاد و غیر مذهبی، رأی منفی خود را نثار پیشنهاد اصلاحی حزب عدالت و توسعه کردند و پیشتازی حزب حاکم در عرصه دموکراسی را به مفهوم توسیع سبک زندگی مذهبی و تنگ‌تر شدن دامنه زیست لائیک در نظر گرفته اند. این در حالی است که نه فقط کمترین اجبار و فشار حکومتی یا حتی تبلیغاتی و روانی از سوی سیاستمداران مسلمان علیه بی‌حجابی صورت نگرفته، بلکه تجربه ۸ ساله اخیر نیز موید مدعای آقای اردوغان است که می‌گوید: «ما سبک زندگی کسی را تهدید نکردیم و به مخاطره نیفکندیم». اتفاقاً در طرف مقابل، یعنی در میان لائیک‌های افراطی و اقتدارگرا،‌ تهدیدی مشخص، واقعی و قانونی علیه پوشش اسلامی بانوان وجود دارد. یعنی در ترکیه نیز همچون ایران نظریه‌پردازان دخالت نیروهای مسلح در سیاست، وحشت پراکنی در مورد یک ترس موهوم را جایگزین یک خطر واقعی می‌کنند تا در سایه‌ آن، خطرات واقعی از جمله خطر تسخیر اقتصاد و فرهنگ و سیاست توسط نظامیان تحت‌الشعاع قرار گیرد. به تعبیر روشن‌تر ذهنیت میلیتاریستی برغم تفاوت ایدئولوژیک، در هر دو کشور عملکرد یکسان دارد و با ادبیات و گفتمان یکسانی بر ضد دموکراسی موضع می‌گیرد. به همین لحاظ من در همان حال که تجربه ترکیه را متضمن درس‌هایی گرانبها و ارزشمند برای اصولگرایان داخلی می‌دانم، معتقدم در این پدیده شگرف درسهایی نیز برای سکولارهای دموکرات ایرانی وجود دارد و اینکه بکوشند نشان دهند سکولاریسم لزوماً مترادف ضدیت با هنجارهای دینی نیست و هویت طلبی سکولاریستی نباید جایگزین دموکراسی شود یا عرصه را بر آن تنگ کند.

جالب آن که اقتدارگرایان ایرانی در این توهم به سر می برند که گویا اصطلاحاتی از قبیل «کودتا یا انقلاب مخملی» (یا کودتایی نمایاندن انقلاب مخملی) و «سوروسی» و «جین شارپی» نمایاندن رقیب، ابداع انحصاری آنان در ادبیات سیاسی است، غافل از آنکه کودتاچیان و رسانه‌های حامی کودتا در ترکیه از سال‌ها پیش بر همین سفره نشسته‌اند و از همین واژه‌ها و اتهام‌ها تغذیه ‌کرده‌اند تا بر کودتای واقعی و نظامی خود سر پوش گذارند. عین همین ایراد بر سکولارهای اقتداگرا و ضد دین و نیز ملی‌گراهای دیگرستیز و شوونیست وارد است که نفی یا حذف دینداران از عرصه سیاست را به مثابه امری «مترقی» و «مدرن» لازم می‌دانند و در این توهم به سر می‌برند که گویی اگر بتوانند فعالان سیاسی مسلمان را منزوی یا حذف کنند، اتوماتیک‌وار به قافله پیشرفت اقتصادی و توسعه سیاسی نایل خواهند شد.

جناب آقای مطهری

مشی اصلاح‌طلبان بر مبنای معیارهای انسانی و اخلاقی و حقوقی با همه اشکال مذهبی و یا سکولاری اقتدارگرایی و دیکتاتوری تفاوت دارد و من همچنان که در هنگام بازجویی، در پاسخ به سؤال‌های تفتیش عقایدی توضیح دادم،‌ گفتم که طرفدار آزادی سبک‌های گوناگون زندگی هستم، اما همچنان که در زندان تصریح کردم، انگیزه‌ام دفاع از کرامت انسانی و حجاب اسلامی است و معتقدم آنچه «اروپایی شدن» و «بدتر از اروپایی شدن» در زمینه حجاب نامیده می‌شود، از استمرار همین وضع موجود، یعنی مداخله‌های خشونت بار حکومت در تعیین آمرانه سبک زندگی شهروندان به وجود آمده است و چنانچه این روش‌ها اصلاح نشود، دیر یا زود بی‌حجاب و با حجاب را یکسان در کام خود فرو خواهد برد. همین جا باید اضافه کنم که من قبل از آنکه شکایت جمعی زندانیان سیاسی ۸۸ از دخالت‌کنندگان غیر قانونی در انتخابات موجب بازگشتم به زندان شود، در ملاقات‌های متعدد و بحث‌های چهره به چهره با جوانان کوشیدم تفاوت‌ بارز بین درک حقوق بشری و دموکراتیک از آزادی‌ سبک‌های متنوع زندگی را با عوامفریبی‌های اخیر تشریح کنم. اکنون مجدداً و اجمالاً عرض می‌کنم که به باور من هرگز نمی‌توان مطالبات زنان و بویژه مطالبات اقشار متوسط و مدرن شهری را صرفاً به آزادی در پوشش (داشتن یا نداشتن حجاب) تقلیل داد و در این توهم باطل مستغرق گشت که گویی با انتقاد به محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های پلیسی درباره حجاب، می‌توان دیگر مطالبات و حقوق شهروندان را به محاق برد یا در سایه ابهام قرار داد. نگاه ابزاری به زنان به عنوان یک «شیئ» بی‌حجاب یا باحجاب بر این باور است که در شرایط مشخص جامعه ما راهی میان‌بر برای دور زدن آزادی‌های مدنی و سیاسی شهروندان ابداع کند و مطالبات بر حق قشرهای گوناگون اجتماعی را به آزادی پوشش تقلیل دهد. به باور من زنان حقوقی فراتر از آزادی پوشش خود دارند و نمی‌توان حقوق متنوع بشری و شهروندی را در اختیاری بودن حجاب خلاصه کرد. روشن است است که قصد من خفیف کردن حق انتخاب آزاد سبک زندگی نیست. به اهمیت آن کاملاً واقفم. اما حقوق و آزادی‌های دیگر مانند آزادی اندیشه، بیان، قلم، مطبوعات، تحزب، تجمع، اعتراض و انتخابات نیز هرگز قابل چشم‌پوشی نیستند. ما در زمان محمدرضا شاه آزادی حجاب داشتیم، اما فاقد آزادی‌های فوق بودیم. به همین دلیل انقلاب کردیم و یکی از مهم‌ترین شعارهایمان نیز «آزادی» بود.

جناب آقای مطهری

نکات مهم و قابل گفت‌وگوی بیشتری در سخنان شجاعانه جنابعالی وجود دارد که من کوشش می‌کنم برای طولانی‌تر نشدن نامه مهمترین فراز آن را از دیدگاه خودم شرح دهم و نامه را به اتمام رسانم. از سر دلسوزی و خیرخواهی به اصولگرایان طعن زده‌اید که مبادا گمان کنند هر انتقادی موجب تقویت اصلاح‌طلبان می‌شود و بنابراین نتیجه بگیرند که بهتر است در برابر اشتباهات سکوت کنند و اضافه کرده‌اید: «من معتقدم اگر مشکل کهریزک ایجاد می‌شود و یا حادثه‌ای مغایر با حقوق بشر در کشور رخ می‌دهد، ما باید اولین نفری باشیم که اعتراض می‌کنیم. قبل از اینکه دیگران بگویند، اصولگرایان باید بگویند.»

من در این سخنان طنینی کوچک از اندوه‌خواری مومنامه شهید مطهری می‌یابم که می‌گفت پیشامد ناگوار جمود و اشعری‌گری در جهان اسلام مانع از آن شد که مسلمانان به جای فرنگی‌ها پرچمدار حقوق بشر بشوند. در عین حال همین دغدغه میمون، تفاوت میان استاد جهان‌نگر را با شاگرد محلی‌نگر خود نشان می‌دهد که چون در بند مسأله‌سازی‌های مشتی خوارجی مسلک تازه به دوران رسیده گرفتار آمده است، نمی‌تواند همچون پدر از منظری تاریخی و جهانی به فجایع ضد حقوق بشری کهریزک سازان بنگرد و این حقیقت تلخ را عیان کند که جنایات بومی که متأسفانه به نام اسلام و به نام دفاع از موجودیت نظام اسلامی صورت می‌گیرد، چگونه در عین ظلم به شهروند ایران زمین، چهره اسلام را در افکار عمومی جهانی مخدوش می‌کند و آب در آسیاب اسلام‌ستیزان حرفه‌ای در جوامع غربی می‌ریزد و ماده سوخت قرآن سوزان شیطانی را فراهم می‌آورد. اگر از این منظر جهانی و قرآنی به پدیده شوم نقض حقوق بشر در کشورمان نظر افکنیم، به روشنی در خواهیم یافت که کشتن یک مظلوم در همان حال که کشتن همه بشریت است، ضربه‌ای هولناک بر پیکر اسلام است، زیرا در ایران به نام دین انجام و توجیه می‌شود. از این رو اقدام به افشا و مقابله با نقض حقوق بشر در کشور ما صرفاً‌ یک وظیفه ملی و انسانی نیست که البته همین امر به تنهایی و مستقلاً‌ ارزش فوق‌العاده‌ای دارد، بلکه علاوه بر آن دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی نیز هست که در آغاز نامه اهداف و‌ آرمان‌های دموکراتیک آن را از منظر استاد آوردم. بر این اساس می‌گویم ای کاش اصولگرایان نه فقط پیشتاز افشای جنایات کهریزک و کهریزک‌ها بودند، بلکه در شکایت علیه آمران و مباشران مداخله‌های غیر قانونی در انتخابات ۸۸ که سردار مشفق آنان را لو داده است، از اصلاح‌طلبان پیشی می‌‌گرفتند. ای کاش ماه‌ها قبل از آن‌که روحانیون آگاه و بیدار جامعه با تکیه بر مستندات سخنرانی سردار مشفق علیه دخالت‌های غیر قانونی در انتخابات اعلام جرم نمایند، همان روحانیون و ائمه جماعتی که مخاطب سخنان آن افسر کودتاچی بودند، فی‌المجلس پاسخ او را می‌دادند و قبل از اینکه درس تقوا به خلق خدا دهند، آموزه‌های تقوا و عدالت را در همان مجلس به کار می‌بستند و راه شیوع فساد و بی‌تقوایی و بی‌عدالتی را در همان نطفه مسدود می‌کردند. فرموده‌اید اگر پدر بزرگوارتان و استاد نسل انقلاب زنده بود، علیه خفقان و اباحه‌گری جدید موضع می‌گرفت. من عرض می‌کنم اگر تروریسم خوارجی “فرقان” و “مجاهدین خلق” چنین سرمایه‌های ملی و اسلامی را از ما نگرفته بود، کجا یک سردار متوهم می‌توانست از موضعی چنان بالا با انبوهی از روحانیون در پای منبر خود سخن بگوید و جرأت کند آن همه سخنان دروغ، سخفیف و کژاندیشانه را به نام «درس‌های دشمن‌شناسی» و «درس‌های انقلاب و ضدانقلاب» به هم ببافد و به خورد مخاطبین خود بدهد که علی‌القاعده می‌بایست از نخبگان دینی جامعه باشند؟ چرا باید به جای اینکه مدعیان اصولگرایی به نام دفاع از اصول اسلام و انقلاب به پیشگیری جرائم فاحش و ضد آرمان‌های امام و انقلاب امثال سردار مشفق بپردازند، این سردار هتاک و قصه‌پرداز، چشم در چشم مخاطبین روحانی خود بدوزد و جریان کودتا را به عنوان «ما اصولگرایان» و «من به عنوان یک اصولگرا» شرح دهد؟ به راستی کجاست مرزهای اصولگرایی و کودتاگرایی؟ چرا باید همه هزینه‌ی سنگین افشای کودتا و شکایت از کودتاگران بر دوش عده‌ای خاص بار شود و اساساً چرا باید هزینه شکایت علیه نقض حقوق بشر و از جمله حق انتخابات و حق مداخله در تعیین سرنوشت جامعه چنان بالا رود که امضاکنندگان متن شکایت به عنوان «هفت دلاور» معرفی شوند و اساساً چرا باید چنان تظلم بدیهی و حقوقی مستلزم «دلاوری» باشد؟ چرا نباید به تعبیر درخشان استاد مطهری در شرح مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر، «محیط زندگی به نحوی باشد که اولاً هر کسی از لحاظ عقیده و بیان آزاد باشد و عقاید در صحنه تنازع آزادانه بقا جای خود را به یکدیگر بدهند، و دیگر اینکه ترس و بیمی افراد بشر از یکدیگر نداشته باشند، ترس فقط از قانون و تخلفات و جرایم باشد»؟ (مطهری، یادداشت‌ها، جلد سوم، ص ۲۲۴، انتشارات صدرا).

جناب آقای مطهری

پدر بزرگوار شما پاسخ روشن و درخشانی برای چراهای مذکور دارد و می‌گوید «فرق ما و فرنگی‌ها یعنی گویندگان و نویسندگان اخیر ما و آن‌ها در این است که آن‌ها همت گماشتند ملت را به حقوق خود آشنا کنند و ما سعی داشتیم ملت را به حدودشان آشنا کنیم» (همان، ص ۲۳۳). این تفاوت ریشه در یک معضل بزرگ فرهنگی و نقصان آموزش و پرورشی جوامع استبدادی دارد که آن استاد فرزانه برای رفع آن نقصان توصیه می‌کرد:

«از شؤون آشنایی به حقوق این است که تنها به آشنایی و معرفت حقوقی اکتفا نشود، بلکه یک نوع حس و غیرتی فوق منافع مادی در افراد پیدا شود، نظیر حس دفاع از ناموس که حق ناموس تلقی شود، به طوری که تسلیم شدن در مقابل متجاوز نظیر تسلیم شدن به دیّوثی تلقی شود. بالاتر اینکه حقوق، مقدس شناخته شود و فدا شدن برای حق، فدا شدن در راه خدا و راه عالیتر تلقی شود.» (همان، ص ۲۳۴).

بر این مبنا، از شؤون عدم آشنایی به حقوق، این است که صرفاً مسائلی نظیر حجاب و حوزه‌های جنسیتی جنبه ناموسی به خود بگیرد و تجاوز به حقوق شهروند و نقض حق تعیین سرنوشت هرگز جنبه حیثیتی و ناموسی نیابد. بنابراین اگر فجایعی نظیر کهریزک و اوین و شکنجه‌هایی که بر سر امثال کرمی و مومنی آمده است، غیرت دینی بسیاری از مدعیان ولایت و دیانت را برنمی‌انگیزد، نباید همه تقصیر را متوجه جاه‌طلبی و قدرت‌پرستی عده‌ای کرد، بلکه همچنین باید به ریشه‌های تربیتی و پرورشی آن اندیشید و دید هنگامی که مطهری منشأ خشونت خوارجی را در «تربیت نایافتگی در مکتب اسلام» می‌دانست چه چیزی را در نظر داشت؟ کدام برداشت از مکتب اسلام است که به قول او «روح دموکراسی و آزاد منشی و تحمل عقاید دیگران و پرهیز از لجاج و استبداد و پرهیز از تمکین و تسلیم و المامور معذور» (مرتضی مطهری، یادداشت‌ها، جلد دوم، ص ۱۹۱ (تبیین محورهای تعلیم و تربیت اسلامی) را در متن «مسائل تعلیم و تربیت اسلامی» جای می‌دهد و به مجاورت سایر اصول تربیتی نظیر «تربیت شعور باطن» و «ایمان به صحت اخلاقی مسلک» و «معنویت عبادت» در می‌آورد؟ و متقابلاً کدام برداشت از اسلام است که حقوق بشر و دموکراسی را جزو شوم‌ترین ارمغان‌های غربی می‌داند و محصول توطئه یهود و فراماسون و موساد و سیا معرفی می‌کند؟

بر این اساس می‌پرسم آیا خوارج تربیت نایافته که شهید مطهری شکل امروزی آن را در تیغ‌کشی به روی اصحاب فضیلت و متفکران مسلمان می‌‌دید، می‌توانند نسبت به موارد بیّن و بارز نقض حقوق بشر در کشور حساس باشند؟ «خوارج یعنی یک مردم- به تعبیر ما بدوی بی فرهنگ- بی اطلاعی که اصلاً اسلام را نمی‌شناسند، تأدیب نشده‌اند و در اسلام پرورش پیدا نکرده‌اند،‌ ادبشان ادب اسلامی نیست، فکرشان فکر اسلامی نیست… معمولاً‌ آدم‌های جاهل، تنگ نظر هستند. دچار تنگ‌نظری همه مقدس‌های جاهل شدند: فلان کس کافر شد، گناه کبیره موجب کفر است، عمل کافر شد و …» (مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، جلد ۴، ص ۲۷۴).

در همین زمینه باید گفت واژه «فتنه» در مفهومی که شارح نهج‌البلاغه در عصر ما معرفی کرده است، ارجاعی مشخص به همان تنگ‌نظری خوارجی دارد و اگر امیرالمومنین افتخار می‌کند که کسی جز او نمی‌توانست «چشم فتنه» را در آورد، تبیین کننده سخن مولا جای تردیدی درباره مصادیق امروزین «فتنه» و «زبان فتنه» باقی نمی‌گذارد. او در سخنرانی تاریخی حسینیه ارشاد نشان ‌داد که فتنه‌گران عصر همان بی‌تربیت‌هایی هستند که نیش زبان به روی نواندیشان و روشنفکران مسلمان گشوده‌اند.

به تعبیر دیگر اگر استعاره علوی «چشم فتنه» ناظر بر وجود سیاسی و اجتماعی آن پدیده شوم در جامعه اسلامی است، استعاره «کلب خوارجی» ماهیت فتنه و خوارج و شیوه سخنگویی خشونت‌بار و بی‌ادبانه آن را افشا می‌کند: «تعبیر دیگر این است که حالت این خشکه مقدسان را به «کلب» به فتح کاف و لام تشبیه می‌کند. کلب یعنی هاری. هاری همان دیوانگی است که در سگ پیدا می‌شود. به هر کس می‌‌رسد گاز می‌زند» (مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی (ع)). حربه اصلی خوارج همان بد زبانی آن‌هاست که با نیش تکفیر و تسفیق بر عالمان نواندیش مسلمان می‌کوشند جسارت آن‌ها را سلب کنند. به باور استاد: «علی می‌خواهد بگوید اگر من با نهضت خارجیگری در دنیای اسلام مبارزه نمی‌کردم، دیگر کسی پیدا نمی‌شد که جرأت کند این چنین مبارزه کند.» (مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی (ع)).

بنابراین جسارت زدایی به کمک فتنه زبانی شیوه اصلی خوارج است که بنا بر تحلیل مطهری روح آن به رغم نابودی خوارج در همه اعصار باقی مانده و زبان و شیوه سخنگویی آن به تملک گفتاری کسانی که همو «خوارج بی‌شهامت» می‌خواند، درآمده است. به همین دلیل اگر امروز می‌بینیم فرزند شهید مطهری می‌گوید «دولت جسور، مجلس جسور می‌خواهد. مجلس نجیب و ملاحظه‌کار و منفعل، نمی‌تواند راست کننده‌ کژی‌های چنین دولتی باشد»، باید به تفکیک جسارت خوارجی از شجاعت ممدوح و اخلاقی اقدام کرد و به افشای تکنیک‌های شجاعت‌زدایی پرداخت. تکنیک‌هایی که «مجاهدین خلق» برجسته‌ترین آموزگاران آن بودند.

باطل‌السحر خوارج مسلکی، «بصیرت» علوی است، اما این مفهوم آن چنان که استاد مطهری به ما می‌آموزد، با آنچه امروز نام «طرح بصیرت» بدان داده‌اند، نسبتی ندارد. چرا که این نام آن‌چنان که در سخنرانی آقای مشفق شاهد آن هستیم، اسم مستعاری است بر بدزبانی و تهمت و بداخلاقی و حرمت‌شکنی. حال آن‌که شهید مطهری مصادیق امروزین بصیرت را جدا از نهضت‌های اصلاحی و دموکراتیک معاصر غربی و شرقی نمی‌بیند و می‌گوید:

«آن چنان که در نهضت مسلمانان صدر اول گواه راستین آن را می‌یابیم که علی علیه‌السلام با این جمله ماهیت نهضت آن‌ها را مشخص می‌کند و حملوا بصائرهم علی اسیافهم (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۴۸) همانا بینش‌های واقع‌بینانه خویش را بر شمشیرهای خود حمل می‌کردند… مانند قیام‌های آزادیخواهانه شرق و غرب در دو قرن گذشته برای برقراری دموکراسی که نمونه‌اش نهضت مشروطیت ایران است.» (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، جلد ۲۴، ص ۴۲۶).

طبق دیدگاه او «بصیرت» معنایی به جز «حق‌طلبی و آزادیخواهی» ندارد و نمی‌توان (آنچنان که سردار مشفق مدعی آن است) کودتا بر ضد یک جنبش دموکراتیک و اصلاحی را به عنوان یک «طرح ولایی در جهت بالا بردن بصیرت‌ها» توجیه کرد و آن را مبنای صدور کیفرخواست علیه رهبران و فعالان جنبش سبز دانست. بصیرت در تعریف عالمانه شهید مطهری همان خطی است که نهضت مسلمانان صدر اول را به نهضت‌ها و جنبش‌های اجتماعی و دموکراتیک معاصر متصل می‌کند.

جناب آقای دکتر علی مطهری

پدر فرزانه شما در عصری به نام اسلام به دفاع از دموکراسی و آزادی و حقوق بشر پرداخت که گفتمان نیروهای انقلابی در سراسر جهان که علیه استبداد و استثمار و استعمار قیام کرده بودند، لنین‌زده بود. به همین دلیل کثیری از مفاهیم انسانی، از جمله همین موضوعات را با پسوند «غربی» (حقوق بشر غربی)، «بورژوایی» (دموکراسی بورژوایی) و «سرمایه‌داری» (آزادی سرمایه‌داری) تحقیر و نفی می‌کردند. در آن دوره نه از ماهواره و اینترنت و تلفن همراه و نه حتی از ویدئو خبری بود و نه جهانی شدن شتاب گرفته بود و اگر استاد اکنون در میان ما بود و در عصر ماهواره و اینترنت، جهانی شدن و دموکراسی خواهی زندگی می‌کرد، مدل مختار او برای حکومت کدام بود؟ او را مدافع دموکراسی و آزادی و حقوق بشر به نام اسلام و رقابت آزاد با دیگران و حکومتی با محوریت مردم و نظارت آنان بر ارکان حکومت می‌دیدیم یا حامی و توجیه‌گر استبداد دینی با محوریت نظارت استصوابی نمایندگان خدا در زمین بر مردمی صغیر که اگر لحظه‌ای به حال خود واگذار شوند، از مسیر حق منحرف می‌شوند یا خواهند شد؟ آیا آن شهید بزرگوار در پی آن می‌بود که روز به روز از حقوق و آزادی‌های آن بکاهد تا جایی که در نهایت آنچه حرف اول و آخر را در رابطه حکومت و مردم خواهد زد، زور عریان باشد؟ به راستی استاد از کدام دین و روحانیت دفاع می‌کرد؟ اسلام و روحانیتی رهایی‌‌بخش و مدافع حقوق انسان‌ها یا اسلام توجیه‌گر حکومت و سرکوب‌ها و تحقیرها و بی‌کفایتی‌های آن؟

با احترام

سیدمصطفی تاج‌زاده

منبع: امروز
"

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

عملکرد انسانها مهم است و الّا عمامه يا تاج ملاک نیست!

عملکرد انسانها مهم است و الّا عمامه يا تاج ملاک نیست!: "






ندای سبز آزادی: مهدي كروبي در مصاحبه اي به تهمت زني و افترا پراكني نيروهاي جريان حاكم در خصوص ادعاي سابقه 20ساله به اصطلاح فتنه پاسخ داد. به گزارش خبرنگار سحام نيوز، مهدي كروبي در ابتداي اين مصاحبه در پاسخ به پرسش ” اگر آقايان می دانستند که مقدمات به تعبير آنها فتنه از 20 سال قبل بسترسازی شده چرا در طی این سالها حرفی از فتنه نبود و چرا جلوی پیشرفت آن را نگرفتند؟” گفت” در سالهای گذشته ناکارآمدی و کوتاهی ها را به رژیم فاسد شاه استناد می کردند و حالا سرمایه ای همچون آمریکا و اسرائیل بدست آوردند تا تخلفات، اشتباه ها و کم کاریها را از توطئه های آنها بدانند و دائم از واژه های جنگ نرم، محارب، ستون پنجم ، بی بصیرت، مردود، مفسد و وطن فروش در سخنرانی هایشان استفاده کنند.

مهدي كروبي در ادامه توضيح سير تاريخي اين 20 سال از تغييرات خاص در قانون اساسي نام برد و افزود: در اثناء بازنگری قانون اساسی به اختیارات رهبری اضافه شد و همچنین مسئول اجرایی نیز تغییر کرد و همه چیز در اختیار این دو بزرگوار بود. آیت الله خامنه ای در بسياري بخش ها و آقای هاشمی کابینه نسبتاً جدیدی را تشکیل داد و یک بخشی از نیروها را کنار گذاشت. پس از 8 سال دولت سازندگی به مدیریت آقای هاشمی با توجه به جایگاه خاص ایشان رهبری در انتخابات 76رياست جمهوري، در کنار صندوق رأی فرمود کسی برای من هاشمی نمی شود” . ” سال 76 دولت اصلاحات با تعداد آراء زیاد که آقای خامنه ای آن را حماسه خواندند شکل گرفت.” ” سال 84 دولت آقاي احمدي نژاد مستقر شد و رهبری نیز فرمود كه این دولت از نظر فکری به من نزدیکتر است. اما اينبار جریانی به روی کار آمد که با انحصارطلبی و تنگ نظری و اقتدارگرایی شروع کردند به حذف دیگران تا همه چیز در اختیار خودشان باشد”

آقاي كروبي در پاسخ به پرسش “نوع تغيير و تحولات مدیریتی بعد از رحلت امام” فرمودند: یک هفته به حرمت فوت امام بازنگری تعطیل شد و بعد که مجدداً شروع کردیم متوجه شدیم که یک مرتبه همه چیز عوض شده. بيكباره ظرف يكهفته برخي افراد ولايتشان قوي شد و اصرار داشتند که بر اختیارات ولایت فقیه در قانون اساسی اضافه شود! مهدي كروبي به وضعيت جريان خط امام و فشارهاي وارده بر آن جريان در آن زمان پرداخت و ادامه داد: “شروع کردند به آزار دادن و محدود کردن جریان خط امام، که می خواستند آن را حذف کنند.”

دبيركل حزب اعتماد ملي در خصوص دادن مقامي روحاني و غير زميني به دولت ها عنوان نمود: در زمان دولت سازندگی روزی از رادیو، حين برگزاري نماز جمعه تهران شعار می دادند که مخالفت با هاشمی مخالفت با پیغمبر است. روزی که با رهبری ديدار داشتم با ایشان این موضوع را مطرح کردم. البته ما آن موقع این پیش بینی ها را نمی کردیم كه روزی را می بینیم که دولت مستقر مدیریت کشور و هدفمند کردن یارانه ها و غيره را را به مدیریت مستقیم امام زمان (که از نظر فيزيكي از نظرها غائب هستند تا هم پاسخگو باشند و هم از خودشان دفاع كنند) ارتباط می دهد!

مهدي كروبي در خصوص صحبت هاي اخير جنتي از تريبون نمازجمعه گفت: وقتی من حرف های ایشان را می شنوم یاد حرفهای شاه می افتم. آقای جنتی با بیان این صحبت ها ادعای اعلیحضرتی شاه را دارد که به جای تاج، عمامه بر سر دارد. عملکرد انسانها مهم است و الّا عمامه با تاج، کت و شلوار با قبا و لبّاده که ملاک نیست! حداقل شاه دین مردم را ابزار صحبت های خود نمی کرد ولی متاسفانه ایشان با لباس روحانیت و از جایگاه نماز جمعه دستور می دهند! آیا اینچنین با تغییر رژیم فاسد به جمهوری اسلامی می خواستند به مردم خدمت کنند؟ در صورتی که بنیانگذار انقلاب می فرمودند مردم ولی نعمت ما هستند و باید به آنها خدمت کرد حتی در واکنش به رهبر خطاب کردنشان نیز می گفتند بنده خدمتگزار مردم هستم.

در پايان اين مصاحبه مهدي كروبي با نتيجه گيري از بيان مسائل فوق افزود:عملكرد و مديريت 20ساله است كه كار كشور را به اينجا رسانده است. متاسفانه آقايان فكر كردند با امنيتي كردن جامعه و بستن روزنامه ها و زندان كردن دانشجويان و خبرنگاران و بازنشستگي اجباري اساتيد و زنداني نمودن فعالين سياسي مدني و حقوق بشر و وارد كردن نظاميان به انتخابات و فضاي سياسي كشور مي توانند مملكت را اداره كنند. همه اين روش ها و سركوب ها و ايستادن در مقابل راي و نظر مردم و ناديده گرفتن حقوق بر حق آنان باعث شد كه در سال88 اين جنبش اعتراضي راه بيافتد و مردم براي مطالبه حقوق خود خون دادند ، به زندان رفتند و هزينه دادند تا نگذارند انقلابي را كه برايش مبارزه كردند، به آساني از مسير خود خارج گردد.اين مديريت شما بود كه اين اتفاق را رقم زد. شماها به دنبال امنيتي نمودن فضاي جامعه هستيد. گويا از اين فضا بهره اي خاص ميبريد. مشكل در انحصار طلبيست و در تنگ نظري. جرياني كه با عملكرد بد خود فشار شديدي را به مردم وارد مي كند و بار اين سوء مديريت بر روي دوش مردمي است كه از فشارهاي اقتصادي، بيكاري و تورم در تنگنا هستند. به اميد روزي كه با ديدي مثبت و بدور از انحصار طلبي و صرفا براي مردم و رفاه آنان در راه سياست و حكومت قدم برداريم. با امید خدا و پشتیبانی مردم از این مشکلات نیز عبور خواهیم کرد.


متن كامل اين مصاحبه در ادامه آمده است:

جناب آقای کروبی همان طور که مستحضرید مدتهاست چهره هایی از روحانیون، ائمه جمعه و اصولگرایان شروع حوادث سال گذشته یا به تعبیر آنها فتنه 88 را از 20 سال قبل می دانند، حال جای بسی سوال است که آنها با بیان این صحبت ها اگر می دانستند که مقدمات آن از 20 سال قبل بسترسازی شده چرا در طی این سالها حرفی از فتنه نبود و چرا جلوی پیشرفت آن را نگرفتند؟

بله سوال بسیار مهمی است و توضیح مفصلی هم لازم دارد ولو اینکه تاریخ 20 ساله نیز بررسی شود. هرچند برای بنده خوشایند نبود که وارد این بحث شوم ولی عملکرد بعضی از آقایان و صحبت های بعضی از ائمه جمعه، روحانیون و برخی از شخصیت های سیاسی و نظامی که مدعی هستند مقدمات حوادث سال گذشته از 20 سال قبل شروع و کارهای فکری و مادی آن دارای برنامه ریزی های دراز مدت بود و نتیجه 20 سال عقده گشایی علیه ارزش های انقلاب اسلامی بود. ما را وادار به بحث می کند.

می بینیم که مرتب می گویند این فتنه از 20 سال پیش شروع شده و دائم به موساد و سیا ارتباط می دهند، در سالهای گذشته ناکارآمدی و کوتاهی ها را به رژیم فاسد شاه استناد می کردند و حالا سرمایه ای همچون آمریکا و اسرائیل بدست آوردند تا تخلفات، اشتباه ها و کم کاریها را از توطئه های آنها بدانند و دائم از واژه های جنگ نرم، محارب، ستون پنجم ، بی بصیرت،فتنه گر، مردود، مفسد و وطن فروش در سخنرانی هایشان استفاده کنند. لذا توضیح بدهند چه موانعی بوده که آنها نمی توانستند جلوی ایجاد به تعبیر خود فتنه را بگیرند و تنها در صحبت هایشان می گویند از 20 سال قبل شروع شده اما ادله ای برای اثبات صحبت هایشان ندارند که این خطا از کجا نشئت گرفته؟ ازدولت، قوه قضائیه، مجلس و يا زیر مجموعه تشکیلات رهبری!؟ اگر استدلالی دارند بگویند تا برای اذهان ملت نیز روشن شود چرا که برای من و دیگران هم جای سوال است که در مدیریت 20ساله کشور چه غفلتی پيش آمده است؟ در صورتی که نیروهای مسلح، مقامات امنیتی، قضایی، ارشاد و تبلیغات همه در یک سمت و سو حرکت می کردند.

اما بنده با استدلالهایی که دارم می گویم انحصارطلبی، تنگ نظری و حذف مجموعه ای از نیروها و جریان های فکری موثر در 20 سال گذشته منجر به پیامدهایی شد که اولاً مردم در سال 76 با آراء خود حماسه ای را آفریدند تا سرنوشت خود را تغییر دهند ثانیاً مردم در سال 88 متوجه شدند که دیگر حکومت به رأی آنها توجهی نمی کند و چنین انفجاری رخ داد که به خیابانها آمدند و اعتراضاتشان به صورت جنبش عظیم و خودجوشی شکل گرفت. چه بسا طبیعی است که در جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب همواره توطئه و کارشکنی هایی مانند ترور شخصیت ها و بزرگان، انفجار نخست وزیری، قیام مسلحانه گروههای التقاطی و غیر التقاطی، کودتای نافرجام 59، جنگ تحمیلی 8 ساله، فشارها و تحریم های اقتصادی و حوادث دیگر وجود داشت که با خط مشی و مدیریت دوران 10 ساله بنیانگذار انقلاب با موفقیت از آن عبور کردیم ولی تقریباً زندگی مردم عادی بود و یک روز هم تعطیل نشد حتی مجلس.

20 سال پیش از اتفاقات 88 ،یعنی سال 68، امام رحلت کردند و جانشین او توسط خبرگان انتخاب شد . ما در اثناء بازنگری قانون اساسی بودیم و خوشبختانه توسط امام مواردی از بازنگری مشخص شده بود. اما بعداً با تغییری که در قانون اساسی بوجود آمد به اختیارات رهبری اضافه شد و همچنین مسئول اجرایی نیز تغییر کرد و همه چیز در اختیار این دو بزرگوار بود که دارای سوابق رفاقت و همکاری های طولانی نیز بودند. آیت الله خامنه ای در نیروهای مسلح، قوه قضائیه، شورای نگهبان، مجمع تشخیص، شورای انقلاب فرهنگي و بنیاد مستضعفان همه گونه تغییر و تحولی که صلاح می دانست انجام داد و از آن طرف هم نخست وزیری و ریاست جمهوری ادغام شد و آقای هاشمی کابینه نسبتاً جدیدی را تشکیل داد و یک بخشی از نیروها را کنار گذاشت و وزارتخانه های مهمی مثل اطلاعات، کشور و غيره تغییر کرد، البته شاکله آن بهم نخورد و تلفیقی از نیروها وجود داشت که پس از 8 سال دولت سازندگی به مدیریت آقای هاشمی با توجه به جایگاه خاص ایشان رهبری در انتخابات 76رياست جمهوري، در کنار صندوق رأی فرمود کسی برای من هاشمی نمی شود.(نقل به مضمون)

سال 76 دولت اصلاحات با تعداد آراء زیاد که آقای خامنه ای آن را حماسه خواندند شکل گرفت. آقای خاتمی چهره ي ارزشمندي بود كه توده مردم ایشان را نمی شناختند، ایشان در وزارت فرهنگ و ارشاد بیشتر با هنرمندان و فرهنگیان و روزنامه نگاران ارتباط داشتند که بعد از پست وزارت، 5 سال نیز رئیس کتابخانه ملی بودند اما مردم آمدند و به ایشان رأی دادند با اینکه رقباي ايشان چهره هاي شناخته شده اي بودند؛لذا برخي دوستان می گفتند كه از اين آراء؛ 8 میلیون رأی برای جريان ما بوده و 12 میلیون برای نه گفتن به عملكرد 8سال گذشته! ما هم در 4 انتخابات پشت سر هم سال 76 و 80 ریاست جمهوری، سال 77 شوراها، سال 78 مجلس ششم پیروز شدیم.

سال 84 این دولت مستقر شد و رهبری نیز فرمود كه این دولت از نظر فکری به من نزدیکتر است. در آن سال با حذف یک پارچه و بي سابقه نیروها مواجه شدیم و کابینه یک دستی را برای خودشان ایجاد کردند، البته ناگفته نماند که انتخاب و حذف نیروها از اختیارات دولت مستقر بود و ما گله ای از این کار نداریم.

اما جریانی به روی کار آمد که با انحصارطلبی و تنگ نظری و اقتدارگرایی شروع کردند به حذف دیگران تا همه چیز در اختیار خودشان باشد، برای عده ای هم محدودیت هایی بوجود آوردند که طبیعی است آنها هم عکس العمل نشان دادند که زمینه برای اعتراض مردم در انتخابات این چنین ظهور کرد. انحصار طلبی و جاه طلبی آنها موجب شد تا عده ای فرصت طلب و ناخالص بر آنها نفوذ و سوار بر کار شوند و از نفوذشان بر علیه دیگران استفاده کنند.

جناب آقای کروبی شما در خلال صحبت هایتان به تغییرات مدیریتی بعد از رحلت امام اشاره داشتید و اینکه شخصیتهایی را حذف کردند و عده ای هم از نفوذشان بر علیه دیگران استفاده می کردند، خواهش می کنم راجع یه این موضوع و اینکه چه اشخاصی را حذف می کردند توضیحات کاملتری برای مردم عزیزمان داشته باشید؟

در ابتدا این نکته را بگویم که اتفاقات و تغییرات مدیریتی پس از رحلت امام نیاز به توضیح مفصلی دارد که انشاءالله در آینده باید به آن پرداخت، من در این فرصت به صورت فشرده و خلاصه 20 سال گذشته را بررسی می کنم.

یک هفته به حرمت فوت امام بازنگری تعطیل شد و بعد که مجدداً شروع کردیم متوجه شدیم که یک مرتبه همه چیز عوض شده، عده ای که بر اختيارات ولایت فقیه اشکال می گرفتند، نق می زدند؛فرمان ارشادی و مولوی را مطرح مي كردند. بيكباره ظرف يكهفته ولايتشان قوي شد و اصرار داشتند که بر اختیارات ولایت فقیه در قانون اساسی اضافه شود لذا متوجه شدیم که این فضای یک هفته قبل برای ولایت فقیهی که بنیانگذار و خالق نظام و رهبر انقلاب بوده دیگر نیست که البته فقط در بعضی موارد موفق شدند که این موضوع نکات بسیار مهمی در بر دارد که نمی خواهم وارد این بحث شوم.

دومین مسئله اینکه شروع کردند به آزار دادن و محدود کردن جریان خط امام، که می خواستند آن را حذف کنند. آقای هاشمی پس از اينكه برای ریاست جمهوری انتخاب شدند برخي از وزرا را كنار گذاشتند و حتی بعضی از آنها که 10 تا 12 روز به پایان کارشان مانده بود در مجلس استیضاح كردند. در واقع می خواستند با استیضاح و عدم راي اعتماد؛ به آنها از نظر حیثیتی آسیب بزنند تا در آینده، قدرت نفوذ در سیاست را نداشته باشند. در آن زمان تنها جایی که تغییر نکرد مجلس بود و حالا می خواستند مجلس را نيز زیر فشار بگذارند. لذا به صورت وحشتناک شروع کردند به فضا سازی بر علیه بعضی از افراد و بتدریج درگیری هایی هم در مجلس شروع شد. و چون بنده هم رئیس مجلس بودم از شرح آن در این فرصت خودداری می کنم که آن نیاز به توضیحات مبسوطی دارد.

یک سال پس از رحلت امام و آن تغییر و تحولات، انتخابات مجلس خبرگان دوم باید انجام می شد که همه چیز بر اساس اصل 108 قانون اساسی با خود خبرگان است و مقدمات انتخابات سال 69 با چند نکته عجیب همراه بود. نکته اول اینکه از ابتدای پیروزی انقلاب همه جلسات مثل تدوین و بازنگري قانون اساسی، قرائت وصیت نامه امام (ره)، انتخاب رهبری و جلسات سالیانه خبرگان در محل مجلس شوراي اسلامي انجام می شد اما این بار که بنده رئیس مجلس بودم این جلسه آنجا تشکیل نشد حتی کارکنان مجلس هم تعجب کردند پس اولین کاری که کردند محل برگزاري جلسه را تغییر دادند لذا باعث تضعیف مجلس شدند. دومین کاری که کردند با شتاب یک طرح دو فوریتی در باب تاييد صلاحيت افراد را تصویب کردند. یعنی قبلاً بر این روال بود كه کسی که می خواست ثبت نام کند باید اساتيد حوزه آن را تائید می کردند.لذا خبرگان جلسه ای تشکیل دادند و تصویب كردند که تاييد صلاحيت افراد را بدهند به دست شورای نگهبان که این دو اشکال مهم داشت؛ اول اینکه اعضاي شورای نگهبان منصوبین خود رهبر هستند و از طرفي اعضاي خبرگان می خواهند رهبر را تعیین و نظارت بر عملكرد وي داشته باشند.

حالا منصوبین رهبر بخواهند اعضاي مجلس خبرگان را تائید کنند بسیار قابل دقت است. آنهم به دست شورای نگهبانی که دقیقاً دو سال قبل از آن با وزارت کشور در رابطه با انتخابات مجلس سوم کشمکش داشت. که حتي امام ناچار شد نماینده ای برای داوری تعیین کند! بعد عملاً دیدیم که شورای نگهبان برای حضور در انتخابات خبرگان امتحان گذاشت، و عده ای را که 8 سال در خبرگان بودند را نیز حذف کردند یعنی به آنها گفتند که باید در ابتدا امتحان بدهند. لذا آنها هم برای امتحان نرفتند مثل مرحوم آیت الله احسان بخش (گیلان) که می گفتند برایم شرم است که پیش شما اعضاي شوراي نگهبان امتحان بدهم و اگر راست می گویید باهم برویم به قم تا امتحان بدهیم! با همين ترفند دو برادر بزرگوار دیگر از شیراز آقایان سیدعلی اصغر و سیدعلی محمد دستغیب هم حذف شدند و همین طور آقای جمی که روحانی محترم و موجه و مبارزی بود که نقش بسیار مهمی در حفظ نیروهای رزمنده در حصر آبادان داشتند. لازم به توضیح است آیت الله العظمی صانعی نقل مي كردند که در آستانه انتخابات مجلس خبرگان 61 خدمت امام بودم که ایشان فرمودند که آقای جمی حتماً باید در انتخابات خبرگان باشد، ایشان آبادان را برای ما نگه داشتند. لذا آقاي صانعي مراتب علمي ايشان را تاييد كردند. و همچنین آیت الله خلخالی از خبرگان 61 را رد صلاحیت کردند. این اتفاق ساده ای نبود کما اینکه برخوردهایی هم شد و حوادثی پیش آمد و سردترین انتخابات را به دنبال داشت.

همچنین در سابق جلسات منظمی از سران سه قوه و نخست وزیر وقت جناب آقای مهندس موسوی و از طرف امام نیز حاج سید احمدآقا به عنوان نماینده حضور داشتند، تشکیل می شد ولی بعد از اینکه بنده رئیس مجلس شدم و نخست وزیری هم با ریاست جمهوری ادغام شد به مدت کوتاهی چند جلسه تشکیل شد ولی سپس تعطیل گرديد که به تعبیر مرحوم حاج احمدآقا “جلسات 2 نفره شد که به ظاهر ما نامحرم بودیم!”

از طرفی هم درگیری هایی در مجلس بود و فضای سنگینی از طرف صدا و سیما بوجود آمد بود. زمانی برای من آن قدر سخت شده بود که در اتمام جلسه به آقای هاشمی گفتم که نزدیک به هشت ماه به پایان مجلس مانده به حدی نمایندگان را زیر فشار می گذارند که من نگرانم روزی بیایم مطالبي را بگویم و بروم! (همان کاری که در مجلس ششم کردم). به انتخابات مجلس چهارم که نزدیک شدیم 41 نفر از یک جریان در مجلس سوم رد صلاحیت شدند عده ای بودند که 12 سال یعنی سه دوره در مجلس حضور داشتند و صلاحیت گرفته بودند مثل آیت الله بیات نائب رئیس مجلس، مرحوم آقای حائری زاده، آقای هادی غفاری و چهره هایی را رد صلاحیت کردند که بعد از آن شدند استاندار مثل آقای عابدی نماینده بهبهان، یا آقای عبدالعلی زاده بعدها به عنوان استاندار و وزیر معرفی شد. این را می خواهم بگویم که به همین سادگی افراد را رد می کردند. بخش دیگر فشار بر مجلس توسط قوه قضائيه بود كه دادگاه ویژه روحانیت به شدت فعال شد و نمایندگانی مثل حجج اسلام و آیات محترم خلخالی، بیات، حسین هاشمیان، هادی خامنه ای،محتشمی پور پشت سر هم احضار می شدند و روزگار سختي برای بنده حقیر که رئیس مجلس بودم می گذشت که خدا می داند در صورتی که بعضی از آنها در خارج از کشور عنوان داشتند كه رئیس کمیسیون يا عضو بین المجالس بوده و ممنوع الخروج شده بودند. حتی زمانی هم حجت الاسلام سید عباس موسویان را که از طرف بنده در بنیاد شهید مدیر مسئول روزنامه خراسان بود بازداشت کردند که عده ای از نمایندگان نامه نوشتند و من پيش رهبری بردم و ایشان دستور آزادیشان را داد. خلاصه چنان عدم صلاحیت و تبلیغات صدا و سیما اثر گذاشت و نیروهایی هم در این زمینه فعال بودند که یک نفر هم از جريان ما رأی نیاورد و حتی چهرۀ نام و نشان داری مثل مرحوم آقای فخرالدین حجازی که سه دوره از تهران رأی گرفته بود و در دوره اول از میان شخصیت های بزرگی همچون مرحوم بازرگان، مرحوم دکتر سحابی، آقایان معین فر ،هاشمی رفسنجانی،گلزاده غفوری، مرحوم آیت،شهید رجایی، شهید باهنر و شخص رهبری که امام جمعه تهران نیز بودند، نفر اول شد. حوادثی هم در شهرستان هایی مثل اسلامشهر، کرمانشاه، مشهد، اراک و قزوین رخ داد و نارضایتی هایی بوجود آمد و عده ای کشته شدند که حتماً آنزمان باید آسیب شناسی می شد.

در زمان دولت سازندگی به دليل اختلاف سليقه هايي كه ميان دولت و مجلس بود، روزی از رادیو، حين برگزاري نماز جمعه تهران شعار می دادند که “مخالفت با هاشمی مخالفت با پیغمبر است” که من از شنیدن این شعار تعجب کردم چرا که به هر حال در مدیریت و مسئولیت اجرایی کشور انتقادهایی وجود دارد و این درست نیست که رئیس قوه مجریه با پیغمبر مقایسه شود و روزی که با رهبری ديدار داشتم با ایشان این موضوع را مطرح کردم و آقای خامنه ای هم تائید کردند که گفتن این شعارها درست نیست؛ البته ما آن موقع این پیش بینی ها را نمی کردیم روزی را بینیم که دولت مستقر، مدیریت کشور و هدفمند کردن یارانه ها و غيره را به مدیریت مستقیم امام زمان (که از نظر فيزيكي از نظرها غائب هستند تا هم پاسخگو باشند و هم از خودشان دفاع كنند) ارتباط می دهد!

در مجلس پنجم کمی اوضاع بهتر شد ولی افرادی مثل عباس دوزدوزانی که سابقه وزارت داشت،آقای رشیدیان از تدوین کنندگان قانون اساسی، آقایان غریبانی و مختاری و … رد صلاحیت شدند اما کارگزاران وارد شدند و رأی آوردند. نفر اول برادر عزیز آقای ناطق نوری و نفر دوم خانم فائزه هاشمی انتخاب شدند و مجدداً در مرحله دوم غوغایی به پا شد که نیروهای سپاه و بسیج وارد شدند، البته من در آن دوره داوطلب نبودم اما مرتب ترویج و تبلیغ به شرکت در انتخابات می کردم و مصاحبه های زیادی با روزنامه سلام که در آن زمان فعال بود داشتم. در انتخابات مجلس پنجم فضا طوری شد که افراد را وزارت اطلاعات می خواست و آنها را تهدید می کرد که کنار بکشند. مثل برخی از کاندیداهای مشهد!

سال 75 بعد از شکل گیری مجلس متوجه شدم دیگر مردم متوجه خيلي قضايا شدند. به این نتیجه رسیدیم که باید در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنیم.

بنابراین من می گویم تنگ نظری، انحصارطلبی، قدرت طلبی، برای رأی مردم ارزش قائل نشدن و آنها را خس و خاشاک نامیدن باعث اعتراضات شد و فتنه ای در کار نبوده است!

و اما آنها بر صیانت از آراء که توسط اصلاح طلبان شکل گرفت تاکید دارند که آنها این کمیته را برای ادعای تقلب در انتخابات تشکیل دادند، نظر حضرتعالی از فعالیت کمیته صیانت از آراء و اظهارات آنها در این زمینه چیست؟

در انتخابات مجلس هفتم نزدیک به 70، 80 نفر حذف شدند از جمله آقایان امینی از ممسنی، کاظمی از ملایر، قوامی از قزوین،مهرپرور از درگز، عابدی از نهبندان، علي حسيني از نهاوند و خیلی از شخصیت های دیگر! بعد از انتخابات ریاست جمهوری نهم که تقلب به صورت آشکار بود و نيز در انتخابات مجلس هشتم كه طوری مهندسی شده بود که چهره هایی مثل آقایان نوروززاده با 20 سال سابقه در مجلس، عباسی فرد باسابقه عضویت در شورای نگهبان، همچنین الویری شهردار تهران و بسياري افراد نام و نشاندار دیگری که حذف شدند! حتي كساني كه در مجلس هفتم تاييد شدند در مجلس هشتم رد صلاحيت شده بودند! در آن شرایط بود که من از برادر عزیزمان آقای امام جمارانی خواستم تا جلسه ای را با حضور اعضاي مجمع روحانيون مبارز و برخي دوستان هم فكر ديگر تشكيل گردد و من در آن جلسه گزارش مبسوطی را به آنها ارائه دادم؛ گفتم اگر این روال ادامه پیدا کند ما دیگر به صورت جدی مجلس نخواهیم داشت. شاید اینجا سوالی به ذهنتان برسد که چرا در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردم؟! پس از آن من واقعاً احساس کردم باید در انتخابات شرکت کرد و اگر طیفی از ما انتخاب شد بتوانیم این شرایط را تغییر بدهیم نه اینکه بخواهیم نظام را تغییر بدهیم ما که علاقمند به این انقلاب هستیم و همه عمرمان صرف این انقلاب شده! بنده از بانیان صیانت از آراء بودم و آقای گرامی مقدم سخنگوی حزب اعتماد ملی را مسئول این کار کردم. ما آمدیم كميته صیانت از آراء تشکیل دادیم تا از آراء حفاظت کنیم ولی این بار دیدیم که اینقدر مهندسی شده بود که اصلاً رأی اثر ندارد .

ديدگاه شما در مورد موضع گيري اخير آقاي جنتي درمورد اينكه “اصلا نيازي به حضور اين اصلاح طلبان در انتخابات نيست” چيست و آيا با اين موضع گيري ها آنهم از طرف رئيس شوراي نگهبان، ديگر در ايران انتخابات معنايي خواهد داشت؟

بله! در شورای نگهبان به جزء یک نفر، بقیه کاره ای نیستند و در جاهای حساس فقط شخص ایشان تصمیم گیری می کند. ايشان براي قوه قضائيه تعيين تكليف مي كنند و درخواست اعدام بيشتر معترضان به نتایج انتخابات رياست جمهوري را داشته و با دادن مرخصی به زندانیان سیاسی نیز مخالفت می کنند. آقاي جنتي حتي حقوق بخش زيادي از مردم ايران را ناديده مي گيرد و به جاي مردم تصميم مي گيرد و با گستاخي مي گويد: ” اصلا نیازی به حضور اين اصلاح طلبان در انتخابات نیست”، ” مردم به شما رأي نمي دهند”!

آقاي جنتي حتي در امور مجلس نيز دخالت مي كند و به نمایندگان می گوید که از وزرا سوال نکنید تا وقتشان گرفته نشود. مجلسی که حق تحقیق و تفحص و سوال و استيضاح دارد و کارش قانون گذاری و نظارت است. آیا این همان مجلسی است که امام فرمود در رأس امور است و مرکز همه قدرتهاست و همه باید از مصوبات آن تبعیت کنیم ؟! در مجلس هفتم نماینده ای بود که ضمن حفظ چارچوب نظام منتقد دولت بود که ایشان در جلسه ای گفت این را هم که تائید کرده ایم این طور صحبت می کند”‍! آقاي جنتي فکر می کند فقط تائید او ملاك است و بقیه حق انتخاب ندارند و نمایندگان مردم را تهدید به سکوت می کند. چرا که در آینده سرنوشت تائید آنها به دست اوست!

وقتی من حرف های ایشان را می شنوم یاد حرفهای شاه می افتم. مثلاً سال 54 که در کریدور زندان تلوزیون نگاه می کردم و دیدم شاه در رامسر در مورد حزب رستاخیز صحبت می کند که ما این وضع را داریم هر کسی که نمی خواهد به هر جهنم دره یا هر بهشت موعودی که می خواهد برود. من آنجا به این می اندیشیدم که خدایا چطور قدرت، یک انسان را وادار می کند تا با انسان های دیگر این طور صحبت کند؟ حالا می بینیم که آقای جنتی با بیان این صحبت ها ادعای اعليحضرتی شاه را دارد که به جای تاج، عمامه بر سر دارد و از تریبون نماز جمعه سخن می گوید. عملکرد انسانها مهم است و الّا عمامه با تاج، کت و شلوار با قبا و لبّاده که ملاک نیست! حداقل شاه دین مردم را ابزار صحبت های خود نمی کرد ولی متاسفانه ایشان با لباس روحانیت و از جایگاه نماز جمعه دستور می دهند. ایشان از طرف رهبری برای امامت جمعه منصوب شدند یا آقای احمدی نژاد؟ و به جای این که برای دیگران تعیین تکلیف کنند بايد از دولت بپرسد که:

- چرا دیوان عدالت اداری از تخلفات زیاد دولت شکایت می کند؟

- چرا مجلسیان می گویند که مصوبات انجام نمی شود؟

- چرا دولت نسبت به مجمع تشخیص آن طور صحبت می کند که حتی رئیس مجلس و اصولگرایان هم از این صحبت ها انتقاد می کنند؟

- چرا به هشدارهای نمایندگان از عدم ارسال بودجه سالانه که از 15 آذر تا کنون هنوز انجام نشده توجهی نمی کند؟

- چرا گوش به فریاد سرپرست دادسرای زمین خواران از رشد نفوذ حکومتیان و وابستگانشان نمی سپارد؟

آیا اینچنین با تغییر رژیم فاسد به جمهوری اسلامی، می خواستيم به مردم خدمت کنيم؟ در صورتی که بنیانگذار انقلاب می فرمودند “مردم ولی نعمت ما هستند و باید به آنها خدمت کرد” حتی در واکنش به “رهبر” خطاب کردنشان نیز می گفتند “بنده خدمتگزار مردم هستم”.

بنابراين عملكرد و مديريت 20ساله است كه كار كشور را به اينجا رسانده است. متاسفانه آقايان فكر كردند با امنيتي كردن جامعه و بستن روزنامه ها و زندان كردن دانشجويان و خبرنگاران و بازنشستگي اجباري اساتيد و زنداني نمودن فعالين سياسي مدني و حقوق بشر و وارد كردن نظاميان به انتخابات و فضاي سياسي كشور مي توانند مملكت را اداره كنند. همه اين روش ها و سركوب ها و ايستادن در مقابل راي و نظر مردم و ناديده گرفتن حقوق بر حق آنان باعث شد كه در سال88 اين جنبش اعتراضي راه بيافتد و مردم براي مطالبه حقوق خود خون دادند ، به زندان رفتند و هزينه دادند تا نگذارند انقلابي را كه برايش مبارزه كردند، به آساني از مسير خود خارج گردد.اين مديريت شما بود كه اين اتفاق را رقم زد. شماها به دنبال امنيتي نمودن فضاي جامعه هستيد. گويا از اين فضا بهره اي خاص ميبريد. مشكل در انحصار طلبيست و در تنگ نظري. جرياني كه با عملكرد بد خود فشار شديدي را به مردم وارد مي كند و بار اين سوء مديريت بر روي دوش مردمي است كه از فشارهاي اقتصادي، بيكاري و تورم در تنگنا هستند. به اميد روزي كه با ديدي مثبت و بدور از انحصار طلبي و صرفا براي مردم و رفاه آنان در راه سياست و حكومت قدم برداريم. با امید خدا و پشتیبانی مردم از این مشکلات نیز عبور خواهیم کرد.

"

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

خاتمی: کسانی که مردم را قبول ندارند، حق ندارند از زبان مردم صحبت کنند

<div style="direction:rtl;text-align:right">خاتمی: کسانی که مردم را قبول ندارند، حق ندارند از زبان مردم صحبت کنند</div>: "

رئیس‌جمهور سابق کشورمان گفت: باید “شخصیت‌های باسابقه ولو معترض” سرمایه‌ای به حساب بیایند که پیرامون آنان بخش عظیمی از نیروهای جوان جامعه که به هر حال اعتراضی هم دارند جمع شوند و در کنار اصل نظام و انقاب و راه امام بمانند. محدود کردن‌ها و تهمت‌زدن‌ها و نسبت دادن‌ها سبب خواهد شد بخش جوان و نخبه جامعه اگر از این طرف مایوس شود به دامن کسانی بیفتند که می‌گوید اصل نظام نباید باشد.



حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمد خاتمی در دیدار با جمعی از اساتید دانشگاهی و اعضاء جامعه پزشکی به تبیین راه‌کارهایی برای برون‌رفت از وضعیت فعلی و دمیده شدن روح امید و نشاط در جامعه پرداخت.



وی در بخشی از اظهارات خود تاکید کرد: «نگرانی‌ام از این است ما در این موقعیتی که هستیم، خدای نکرده به‌خاطر رفتارهای نادرستی که هست خیزش بعدی که بروز و ظهور پیدا می‌کند دیگر به طرف اسلام و نظام اسلامی نباشد.»



رئیس بنیاد باران با بیان اینکه «تدبیر حکم می‌کند منتقدان و معترضان معتقد به اصل نظام تقویت شوند»، گفت:« باید شخصیت‌های با سابقه ولو معترض؛ سرمایه‌ای به حساب بیایند که پیرامون آنان بخش عظیمی از نیروهای جوان جامعه که به هر حال اعتراضی هم دارند جمع شوند و در کنار اصل نظام و انقلاب و راه امام بمانند.»



رئیس دولت اصلاحات با اشاره به مباحث مطرح شده از سوی او، تصریح کرد: «اگر حرف و حدیثی هست دعوا بر سر قدرت نیست ما خودمان مطرح نیستیم و اگر نگرانی هست این نیست که بنده در عرصه نیستم و کس دیگری در عرصه مسئولیت است؛ نگرانی از این است که خدایی نکرده این نظام و انقلاب لطمه بخورد.»



وی ادامه داد: «اینکه ما اینقدر به انتخابات و اهمیت آن تاکید می‌کنیم و می‌گوییم راه برون‌رفت از بحران این است که ما بتوانیم به یک اجماعی برسیم که انتخابات به‌گونه‌ای برگزار شود که مردم احساس کنند رای‌شان موثر است و آزادانه می‌توانند رای بدهند و هر کسی را خواستند می‌توانند انتخاب کنند در چارچوب همین قانون اساسی، چیزی علاوه بر این گفته نشده.»



سید محمد خاتمی همچنین اظهار داشت: «اینکه این روزها گفته می‌شود مردم چه کسی را بخواهند و چه کسی را نخواهند باید گفت که کسانی‌که مردم را قبول ندارند حق ندارند درباره مردم و از زبان مردم صحبت کنند.»



وی خاطر نشان کرد: «اگر فضا آزاد باشد و محدودیت‌ها رفع شود حرف و گرایش مردم معلوم می‌شود؛ اصلا این محدودیت‌ها خود نشانه این است که مردم را قبول ندارند.»



متن کامل سخنان سیدمحمدخاتمی در ادامه می‌آید:



تسلیت به بازماندگان حادثه تلخ پرواز تهران-ارومیه



اظهار تاسف و تاثر خودم را برای حادثه تلخی که برای پرواز تهران ارومیه پیش آمد بیان می‌کنم، عده زیادی جان خودشان را از دست دادند تعدادی زخمی شدند به هر حال حادثه تلخی بود؛ خدمت همه خانواده‌های داغدار تسلیت می‌گویم و برای بازماندگان آن ارزوی سلامت و تندرستی دارم.



انتظار داریم با دقت و کارشناسی بیشتری به مسائل توجه شود که ان‌شالله در آینده کمتر این حوادث را پیش‌رو داشته باشیم.



دیروز ۱۹ دی بود دلم می‌خواهد کمی به عقب برگردیم ببینیم این جریان چه بود؛ چه شد و چه باید بشود؟!



دشمنانی در لباس دوست، آن هم در داخل کشور!



البته قبل از آن ذکر خیری بکنم از برادر عزیز؛ مومن، دلسوز و علاقمند جناب دکتر شکوری‌راد که امروز خیلی جای او در میان ما خالی است و دستگیری همین افراد نظیر دکتر شکوری نشان‌دهنده آن است که چه اشتباهی صورت می‌گیرد و چه کسانی دارند به‌عنوان دشمن تلقی می‌شوند درحالی‌که معتقدم دشمنان خیلی با دست بازعمل می‌کنند و احیانا در لباس دوست در داخل کشور و از بیرون کشور هم که معلوم است.



در این مدت موجی از دستگیری‌ها به‌خصوص جوان‌ها به بهانه‌های مختلف بوده است که بعضی‌ها با وثیقه آزاد شدند بعضی‌ها هنوز گرفتارند؛ دلهره و اضطراب برای خانواده‌ها زیاد است.



آنهایی را هم که می‌شناسیم بچه‌های خوب و سالم هستند حالا ممکن است گاهی اعتراضی هم داشته‌اند ولی واقعا درخور این نیست که با جوانان ما این‌طور رفتار شود.



امیدوارم دیدگاه‌ها نسبت به مسائل عوض شود و ما بتوانبم از این فضا به فضای امن و آرام‌تری حرکت کنیم که نفع همه در آن است.



همه شما داستان ۱۹ دی را شنیده‌اید در این روز حادثه بزرگی رخ داد؛ از این جهت که نهضت و انقلاب را وارد مرحله جدیدی کرد البته این حوادث نیستند که تعیین کننده در حرکت‌ها و جنبش‌های اجتماعی و به‌خصوص انقلاب‌ها هستند ولی حوادث می‌تواند تشدید‌کننده یا جهت‌دهنده به تحولات عظیمی نظیر انقلاب‌ها باشند.



وقتی انقلاب پیش می‌آید که اولا هدف مشخصی در جامعه وجود داشته باشد؛ ثانیا آگاهی نسبت به آن هدف وجود داشته باشد، ثالثا احساس شود وضع موجود مانع رسیدن به آن هدف است؛ رابعا خواستی برای رسیدن به آن هدف پیدا شود و بالاخره اراده و انسجامی در جامعه به‌وجود بیاید و آن حرکت رخ دهد برای تحول اساسی از یک نظام به نظام دیگر.



هنر رهبران بزرگ درک زمان خود است



تحولات اساسی، عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی خاص خود را دارد، جنبش‌ها و حرکت‌ها را نمی‌توانیم تک‌عاملی بدانیم البته نقش مهمی در بیدار کردن جامعه و تقویت اراده جامعه و انسجام جامعه به سوی جریان انقلابی دارد؛ ولی اگر شرایط انقلابی فراهم نباشد یک شخصیت بزرگ حتی فرهمند هم نمی‌تواند کار بزرگی را انجام دهد.



هنر رهبران بزرگ این است که زمان خود را درک می‌کنند؛ مقتضیات را می‌فهمند و جهات اصلی را تشخیص می‌دهند وآن را به جامعه را تشجیع و بیدار می‌کنند و آن را به حرکت در می‌آورند و حرکت سریع‌تر به سرانجام می‌رسد.



به هر حال جنبش وسیعی بعد از رحلت حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی قدس سره پیدا شد گرچه در کل جامعه، دانشگاه‌ها و اصناف و جاهای دیگر این حرکت‌ها و خواست‌ها وجود داشت ولی به‌طور خاص بعد از رحلت ایشان و رفتارهایی که رژیم داشت و بعد نقشی که خود امام داشتند این جنبش کانون و رهبری دینی پیدا کرد که اوج آن در خرداد ۴۲ بود که خیزش عظیم مردمی و در مقابلش کشتار عظیمی که صورت گرفت و به دنبال آن دستگیری و بعد از مدتی تبعید امام و سرکوب شدیدی که صورت گرفت که در واقع آن جنبش از خیابان‌ها جمع شد و بروز و ظهورش کم شد و به کمون رفت ولی وجود داشت و آثارش را بعد از ۱۰-۱۵ سال دیدیم که چگونه شد و به چه نتیجه‌ای رسید.



امام حتی بعد از تبعید هم در حوزه‌های علمیه غریب بودند



امام هم بعد از تبعیدشان حتی در حوزه‌های علمیه غریب بودند از یک طرف تمام کسانی که با امام همراه بودند یا زندان بودند یا تحت تعقیب و در محدودیت یا سرکوب می‌شدند.



بعضی شخصیت‌ها هنوز هم هستند؛ مقام رهبری، آیت‌الله هاشمی و دیگرانی که هستند، بعضی‌ها هم از دنیا رفته‌اند این‌ها تعداد زیادی نبوده‌اند دائما هم بعد از دستگیری امام محدود بودند.



متاسفانه خیلی از کسانی که سال‌های اول نهضت همراه بودند بعد از دستگیری امام توبه و عقب‌نشینی کردند و حتی فعالیت‌هایی انجام دادند که کاملا گاهی علنی یا در خفا از امام انتقاد هم می‌کردند که این روش‌های غلط سبب سو‌ءاستفاده دیگران می‌شود و راه‌شان را جدا کردند و ابایی هم نداشتند از اینکه بگویند انقلاب فایده‌ای ندارد و امام راه غلط می‌روند.



اگر یادتان باشد در سال ۵۷ وقتی نیمه شعبان شد امام فرمودند ما جشن نداریم بعضی از کسانی که سابقه همراهی امام داشتند ولی کنار کشیده بودند از روش امام انتقاد و کار خودشان را کردند.



امام کاملا غریب بود و راه امام غریب بود. پیروان مخلص امام تحت فشار و شکنجه بودند. زندان بودند و یا شهید می‌شدند و همه این مسائل وجود داشت و دوران کمون انقلاب بود تا سال ۵۶ که فضای دیگری پیدا شد امام هم ایستاده بودند و راهنمایی می‌کردند، عقده‌ها هم در سینه‌ها جمع شده بود.



روش مدنی امام، مردم را بیدار کرد



بعضی جریانات تند چریکی برای مردم جذابیتی نداشت، ولی امام همان روش مدنی که داشتند که خون در مقابل شمشیر و کلام در مقابل گلوله و همیشه اتکا به مردم این روش را ادامه دادند مردم بیدار شدند و رشد پیدا کردند تا آن انقلاب رخ داد و حوادثی نظیر ۱۹ دی در این فضا و جریانات هست که رخ می‌دهد، یعنی زمینه‌های انقلاب فراهم است رهبری در جای خود مستقر هست و بغض‌ها و عقده‌های ناشی از بیداد و سرکوب جمع شده و آماده یک جرقه است.



بعد از رحلت آیت‌الله حاج آقا مصطفی حرکتی رخ داد، متاسفانه در قم حتی برای هفتم حاج‌آقا مصطفی خیلی محافظه‌کارانه عمل شد و مسائلی پیش نیامد بعد از آن هفته اطلاعیه و بیانیه تحلیلی خوب و جهت‌دهنده‌ای در قم منتشر کردیم و به‌اصطلاح جهت جامعه مشخص شد و برای چهلم حاج‌آقا مصطفی، جلسه فوق‌العاده جالبی در مسجد اعظم گذاشته شد که جمعیت خوبی آمد و صبح و عصر سخنرانان خیلی خوب صحبت کردند و نوعا هم دستگیر و تبعید شدند.



جنبش‌ها با سرکوب از بین نمی‌روند



خیال نکنیم وقتی جنبش هایی در جامعه به‌وجود می‌آید به‌وسیله سرکوب از بین می‌رود بلکه زمینه هست تا چگونه بروز و ظهور پیدا کند.



از خیزش بعدی که به طرف نظام اسلامی نباشد نگرانم



نگرانی‌ام از این است ما در این موقعیتی که هستیم خدای نکرده به‌خاطر رفتارهای نادرستی که هست خیزش بعدی که بروز و ظهور پیدا می‌کند دیگر به طرف اسلام و نظام اسلامی نباشد.



اگر اعتراض و انتقادی هست این است که بعضی روش‌ها و شیوه‌هایی که اعمال می‌شود به زیان اسلام و نظام است.



خطر مشکل درست کردن برای کسانی که به اصل نظام معتقدند



این نظام سرمایه بزرگی است؛ هزینه زیادی برای آن داده شده است. انقلاب ما بزرگ بوده ما همین را می‌خواهیم ولی این رفتارها ممکن است سبب شود که خدای ناکرده جهت آینده به خارج از نظام متوجه شود.



ممکن است با این محدود کردن‌ها و مشکل درست کردن‌ها کسانی از دوروبرو اطراف کسانی‌که به اصل نظام اعتقاد دارند از اصل نظام دفاع می‌کنند ولی نسبت به مسائل انتقاد دارند پراکنده و مایوس بشوند، اما به دامن حکومت نخواهند افتاد بلکه به دامن کسانی می‌افتند که اصل را قبول ندارند.



تدبیر حکم می‌کند منتقدان و معترضان معتقد به اصل نظام تقویت شوند



اگر تدبیر وجود داشت باید این گروه تقویت می‌شد تا نیروهایی که به هر حال اعتراض و انتقادی دارند دور این‌ها جمع شوند به عنوان کسانی که از اصل نظام و انقلاب و اسلام دفاع می‌کنند.



باید “شخصیت‌های باسابقه ولو معترض” سرمایه‌ای به حساب بیایند که پیرامون آنان بخش عظیمی از نیروهای جوان جامعه که به هر حال اعتراضی هم دارند جمع شوند و در کنار اصل نظام و انقاب و راه امام بمانند. محدود کردن‌ها و تهمت‌زدن‌ها و نسبت دادن‌ها سبب خواهد شد بخش جوان و نخبه جامعه اگر از این طرف مایوس شود به دامن کسانی بیفتند که می‌گوید اصل نظام نباید باشد.



انفجار وقتی رخ داد که وزیر اطلاعات وقت با اسم مستعار به امام اهانت کرد



به هر حال گرچه برای مدتی نهضت در حالت کمون بود ولی لحظه‌به‌لحظه اعتراض جامعه به نفرت بدل می‌شد تا اینکه دوباره چون آتشفشانی بروز کرد و جامعه هیچ راهی را جز سرنگونی ر‍‍‍ژیم در برابر خود ندید. اینها اشتباه بزرگ‌تری کردند یعنی بغض و کینه خود را از مردم به‌صورت مقاله‌ای علیه امام در یکی از روزنامه‌ها منتشر کردند ظاهرا وزیر اطلاعات رژیم آن وقت با اسم مستعار به امام اهانت کرد و آن وقت بود که انفجار رخ داد و مردم (طلبه و دانشجو؛ اصناف) به پا خواستند و همه رژیم هم مقابله کرد و کشتار شد و به‌دنبال آن تحت عنوان “چهلم‌ها” پی‌درپی حرکت ادامه یافت.



امام هم رهبری نهضت را بر عهده داشتند؛ روزبه‌روز رژیم ضعیف‌تر شد و کشتارهای بزررگ‌تر هم سبب شدآتش انقلاب شعله‌ورتر شود تا در ۲۲ بهمن دیدیم انقلاب اسلامی پیروز شد.



یادمان نرود که این مردم چه می‌خواستند



این انقلاب هدف مشخص و معینی داشت. یادمان نرود که ماهیت این نظام چیست؟ و مردم و امام چه می‌خواستند اگر اشکال و انحرافی در عمل وجود دارد یا مطرح می‌شود باید برای تداوم آن اصلاح شود و راهی جز این نیست.



اگر خدای نکرده چیزهایی وجود دارد یا مطرح می شود که در اهداف یا مقتضای انقلاب نبوده اصلاح شود یا دست کم به نام نظام و انقلاب نباشد تامردم به اصل انقلاب و نظام بدبین نشوند.



امام به شکسته شدن قلم‌ها و دربند بودن آزادیخواهان معترض بود



همه شخصیت امام راحل دینی بود و همواره از دین و ارزش های دینی دفاع می‌کردند و البته همه رهبران دینی هم چنین هستند و چنین می‌گویند ولی آنچه سبب نهضت شد این بود که امام به نیازهای واقعی انسان و مقتضای زمان توجه داشتند و ایشان اعتراض داشتند که در آن رژیم زندان‌ها پر از آزادی‌خواهان است، قلم‌ها شکسته می‌شود، کشور ما وابسته به بیگانه است، اقتصاد کشور وضعش خراب است، عدالت در جامعه نیست، فساد و فحشا هست، مردم باید حاکم باشند و حکومت ندارند، از اینکه دیکتاتوری در جامعه است و اینها باید تغییر کند و این همه را از موضع دین می‌فرمودند؛ دینی که امام می‌گفت دینی بود که با آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشت‌شان سازگار بود و جانشین نظام موجود را جمهوری اسلامی می‌دانستند.



جمهوری اسلامی یعنی ملاک مردمند



جمهوری اسلامی یعنی ملاک مردمند؛ حکومت و قدرت برآمده از مردم و در مقابل آنها مسئول است به‌علاوه که ارزش‌های اسلامی هم حاکم است.



از لوازم مهم جمهوریت آزادی اندیشه و بیان است، اینکه عالمان ما در جامعه ارج داشته باشند، حوزه‌های علمیه ما با آزادی کامل بیاندیشند و حرف‌شان را بزنند و پشتوانه‌های نظری حاکمیت دین را با رعایت زمان و مکان و جهت حل مشکلات مردم فراهم آورند؛ نه تنها مراجع بلکه همه علما و طلاب و محققان محترم باشند.



اینکه دانشگاه ما، استاد و دانشجوی ما در کمال آزادی بتواند کار کند حرف بزند و اعتراض کند و نیز این مراکز نیروهایی تربیت کند که بتواند کشور را اداره و آن را از دیگران بی‌نیاز کنند؛ وعده‌ها این چنین بود.



امروز هم همه ما از اصل انقلاب دفاع می‌کنیم



ما نباید وابسته به بیگانه باشیم؛ نباید اینجا جزیره امن برای آمریکا باشد و نباید رژیم ایران هم پیمان رژیم فاسد صیهونیستی باشد و در کنار کسانی قرار بگیرد که سرکوب‌گر مظلومان هستند. ما باید آزاد و مستقل باشیم.



باید از عقب‌افتادگی نجات پیدا کنیم اینها روح انقلاب بود که در چهره جمهوری اسلامی تجلی می‌کرد و امروز هم همه ما از اصل انقلاب دفاع می‌کنیم.



اکثریت جامعه ما دینی است و طبیعی است نظام پایدار حتی دموکراتیکش اگر متناسب با وضعیت دینی جامعه نباشد و با دین جامعه سازگار نباشد نمی‌تواند استقرار و دوام پیدا کند.



جمهوری اسلامی که امام مطرح کردند و مردم به آن رای دادند طوری بود که غیرمسلمان هم احساس می‌کرد در درون نظام جمهوری اسلامی حرمت دارد حقش رعایت می‌شود با عدالت با او رفتار می‌شود به همین جهت در انقلاب ما فقط مسلمان و شیعه نبودند که در صحنه آمدند همه مردم آمدند و گفتند جمهوری اسلامی می‌خواهیم. این هدف انقلاب ما بود و بحمدالله این جمهوریت مستقر شد و همه باید از آن دفاع کنیم.



دعوا بر سر قدرت نیست، از اینکه نظام لطمه بخورد نگرانیم



اگر حرف و حدیثی هست دعوا بر سر قدرت نیست ما خودمان مطرح نیستیم و اگر نگرانی هست این نیست که بنده در عرصه نیستم و کس دیگری در عرصه مسدولیت است؛ نگرانی از این است که خدایی نکرده این نظام و انقلاب لطمه بخورد.



بعد از امام راحل، جریانی که مناسبتی با فکر امام و انقلاب نداشت و با معیارهایی که در انقلاب مطرح شد به خصوص آنچه را که امام خمینی(ره) در آستانه انقلاب عرضه داشتند و مردم به آن رای دادند جمهوری اسلامی، آزادی، مسئول بودن حکومت هزینه نداشتن انتقاد و اعتراض آزاد بودن گروهها مردم هم به اینها رای داده بودند و البته استقلال عدالت پیشرفت و اخلاق همه اینها مطرح شده بود.



بزرگترین حق‌الناس، حاکمیت مردم بر سرنوشت‌شان است



کسانی که اینها را قبول نداشتند راه امام را تخطئه می‌کردند حرفی ندارند که به‌صراحت بگویند اینکه امام اعتقاد واقعی به میزان بودن رای مردم نداشتند و العیاذ بالله برای ساکت کردن افکارعمومی چنین گفتند. یعنی دین را در مقابل مردم قرار دادن؛ حق‌الله را در مقابل حق‌الناس قرار دادن؛ حق‌الناس را به کلی نادیده گرفتن که بزرگ‌ترین حق‌الناس، حاکمیت مردم بر سرنوشت‌شان است بلکه کسانی با چنین دیدگاه و سابقه‌ای می‌کوشند خود را نظریه‌پرداز منحصربه‌فرد انقلاب و اسلام معرفی کنند و دیگران؛ حتی یاران واقعی امام را حذف و طرد کنند.



راه برون‌رفت از بحران، رسیدن به اجماع برای برگزاری انتخابات در چارچوب همین قانون اساسی است



اینکه ما اینقدر به انتخابات و اهمیت آن تاکید می‌کنیم و می‌گوییم راه برون رفت از بحران این است که ما بتوانیم به یک اجماعی برسیم که انتخابات به‌گونه‌ای برگزار شود که مردم احساس کنند رای‌شان موثر است و آزادانه می‌توانند رای بدهند و هر کسی را خواستند می‌توانند انتخاب کنند در چارچوب همین قانون اساسی، چیزی علاوه بر این گفته نشده.برای اینکه معتقدم دست آورد مهم انقلاب ما حاکمیت مردم بر سرنوشت بود و این امر در انتخابات صحیح و آزاد تحقق می‌یابد.



نه اینکه راه‌ها بسته شود و فقط یک جریان و تفکر و سلیقه امکان داشته باشد در عرصه باشد و دیگران همه محدود و یا حذف شوند؛ مسأله این است.



مردم باید بتوانند عادلانه زندگی کنند، عدالت فقط عدالت اقتصادی نیست. گرچه بسیار مهم است؛ وجه مهم عدالت این است که حق حاکمیت مردم بر سرنوشت که خدا آن را به رسمیت شناخته، در قانون اساسی آمده به‌رسمیت شناخته شود و زمینه‌های آن فراهم بشود.



کسانی‌که حرمت مردم را قبول دارند، استقلال مملکت را قبول دارند، دخالت نیروهای بیگانه را نفی می‌کنند در مقابله توطئه‌های بیگانه هوشیارند ولی در مقابل می‌گویند باید از امکانات دنیا استفاده کرد. مخالفت با بیگانگان معنی‌اش دشمن‌تراشی نیست گرچه باید در مقابل دشمنی‌ها هوشیار بود، کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند محدود می‌شوند و متهم به انواع اتهامات می‌شوند و کسانی به‌عنوان نظریه‌پرداز می‌آیند و در کنار جریان بسیار اندک خشونت‌مدار و انعطاف‌نا‌پذیری قرار می‌گیرند.



کسانی که این توهم را دارند که هرچه و هرکس خلاف سلیقه آنان است باید حذف شود و برای این کار هر دروغ و فریب و تهمتی را جایز می‌شمرند اینجاست که جامعه با مشکل مواجه می‌شود.



امروز صحبت تقابل اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی نیست



‌امروز صحبت از تقابل اصول‌گرایی و اصلاح طلبی نیست؛ صحبت این است که جریانی می‌خواهد همه امکانات را در کشور به دست بگیرد؛ دروغ می‌گوید تهمت می‌زند تحریف می‌کند حتی برای نهادهای جمهوری اسلامی ایران تعیین تکلیف می‌کند که کی باید بیاید کی باید نیاید! و می‌گوید آن جریانی که ما نمی‌پسندیم باید حذف شود؛ دیگر محدود به اصلاح‌طلبان هم نیست بلکه بسیاری از کسانی‌که در مملکت هستند و مشهور به اصول گرایی هستند ولی چون خردمندند و انصاف دارند آنها هم باید حذف شوند! این امر نباید به نام نظام تمام شود.



کسانی که دفاع از حقوق مردم، از آزادی و از اخلاق و حق انتخاب مردم و اینکه به مردم ظلم نشود می‌کنند، متهم به انواع اتهامات عجیب و غریب و دروغ‌پردازی می‌شوند و کسانی‌که این کار را می‌کنند امنیت کامل و مصونیت دارند و این طرف حتی نمی‌تواند از خود دفاع کند و حتی ممنوع می‌شود از اینکه اسم و حرف آنها در جاهایی که خیلی هم محدود است برده شود.



ما گفته‌ایم و می‌گوییم روی حق مردم، حق انتخاب آنها آزادی مردم و عدالت برای مردم و این همه توام با دین‌داری و البته همه باید برخوردار از حق و حرمت باشند چون قانون اساسی برای همه است، اخلاق باید در جامعه برای همه باشد به خصوص کسانیکه قدرت را در دست دارند باید بیشتر رعایت کنند مسأله اینهاست و الا دعوا برسر قدرت نیست.



کسانی که مردم را قبول ندارند، حق ندارند از زبان مردم صحبت کنند



اینکه این روزها گفته می‌شود مردم چه کسی را بخواهند و چه کسی را نخواهند باید گفت که کسانی‌که مردم را قبول ندارند حق ندارند درباره مردم و از زبان مردم صحبت کنند.



اگر فضا آزاد باشد و محدودیت‌ها رفع شود حرف و گرایش مردم معلوم می‌شود؛ اصلا این محدودیت‌ها خود نشانه این است که مردم را قبول ندارند.



در جریان انتخابات آزاد است که معلوم می‌شود مردم چه کسی را می‌خواهند



در جریان انتخابات آزاد است که معلوم خواهد شد مردم چه کسی را می‌خواهد و چه کسی را نمی‌خواهند.



ما از حق مردم دفاع می‌کنیم، می‌گوییم محدودیت‌های بی‌جا نباشند؛ آزادی در چارچوب قانون باشد، مردم بتوانند انتخاب کنند، حرف‌شان را بزنند؛ هرکس می‌خواهد بیاید. صحبت از حق فردی و خواست فردی نیست.



آنها چه کاره‌اند که بگویند مردم کی را می‌خواهند و کی را نمی‌خواهند! آن هم کسانی که ولو با حسن‌نیت بیشترین مقابله را با حق مردم کرده‌اند و محدودیت‌ها را ایجاد کرده‌اند و می‌کنند.



اگر صحبت از این می‌شود که به آینده نگاه شود فضا باز و آزاد گردد زمینه‌ای فراهم شود که انتخاباتی پرشور با حضور آزاد همه جریان‌ها و گرایش‌ها و البته همه در چارچوب قانون اساسی و مردم هم حضور داشته باشند و اعتماد کنند که حضورشان موثر است این ها در جهت مصلحت کشور و مردم و انقلاب است.



باید در یک فضای آزاد و در مناظره، اشتباه‌کنندگان این طرف و آن طرف به اشتباه خود اعتراف کنند



البته ممکن است همه اشتباه کنند ولی چگونه می‌توان گفت یک طرف که قصد خدمت به نظام و مردم داشته و کار کرده، گفته شود منحرف و خطاکاراست ولی آن طرفی که خیلی کارهای بدی کرده معصوم و مصون تلقی شود این منصفانه نیست.



بیایید فضای آزاد، مناظره و بحث بگذارید و اینها منتشر شود انتقاد شود و اگر اشتباهی هم بوده در یک فضای باز همه هم به آن اعتراف کنند اگر کسانی از این طرف و آن طرف اشتباهی داشته‌اند بیان شود.



آیا حمله به کوی دانشگاه درست بود؟! آیا آنچه در کهریزک رخ داد درست بود؟ آیا برخوردهای کنونی با افراد و شخصیت‌ها درست است؟ فضا آزاد باشد جامعه قضاوت خوهد کرد چه کسانی اشتباه کرده‌اند و چه کسانی اشتباه نکرده‌اند ولی قضایا یک‌طرفه نباشد.



به هر حال اصول و راه‌ها مشخص است و با کمال تاسف می‌بینیم بسیاری از خیرخواهانی که واقعا به این اصول معتقدند و دل‌شان می‌خواهد؛ این انقلاب و نظام که بسیار پرهزینه برای ما تمام شده و برای‌مان مقدس و عزیز است برقرار بماند حال کسانی‌که سابقه و لاحقه ‌شان روشن است و چنین مواضعی دارند از دو طرف مورد حمله قرار می‌گیرند.



از درون متاسفانه با امواج اتهام و دروغ و بداخلاقی از سوی کسانی که روح انقلاب و قانون اساسی را عملا قبول ندارند و از آن طرف توسط کسانی که می‌گویند باید نظام جمهوری اسلامی نباشد چرا هنوز داریم از اسلام و قانون اساسی دفاع می‌کنیم!



آیا وقتی گفته می‌شود که در نظام سازگار با اسلام، آزادی انسان نیز هست، مسئولیت حاکمان در مقابل مردم هم هست، انتخابات آزاد هم هست. هر انسانی که در این نظام زندگی می‌کند و مستلزم است که در این چارچوب حرکت کند از حقوق و احترام برخورداراست؛ این بهترین دفاع از اصل نظام نیست؟



معتقدم راه‌کار حل مشکلات معلوم است. ادامه فضای تنگ امنیتی و تهمت و فشار غلط است.



آزادی زندانیان زمینه بسیار مساعدی را برای همدلی در جامعه ایجاد می‌کند



انسان‌ها باید احساس امنیت و آزادی کنند و بتوانند حرف‌شان را بزنند؛ باز شدن فضا سبب می‌شود بهتر و بیشتر کسانی‌که می‌خواهند به ایران و اسلام و انقلاب دفاع کنند و در چارچوب قانون حرکت کنند هم حرف‌شان را بزنند و هم خدمت به مردم و کشور کنند. واقعا آزادی زندانیان زمینه بسیار مساعدی را برای همدلی بیشتر در جامعه و آینده ایجاد می‌کند.



باید برای انتخابات در چارچوب قوانین سازوکاری تعیین شود که هر کسی نامزد خود را در صحنه داشته باشد، بتواند رای بدهد و مطمئن باشد رایش تعیین‌کننده است انتخابات آزاد و سالم یعنی همین.



این مردمند که باید تعیین کنند چه کسی قدرت داشته باشد و چه کسی نه!



اینها برای برون‌رفت از بحران و به‌نفع نظام و مردم و کشور گفته می‌شود و الا کی دنبال این است که قدرت را بدست بگیرد؟ تازه مگر ما چه کاره‌ایم که بگوییم فلانی قدرت به‌دست بگیرد یا نگیرد؟ مردمند که باید تعیین کنند چه کسی قدرت داشته باشد و چه کسی نداشته باشد.



اگر فضا باز و آزاد باشد همه نسبت به نظر مردم تمکین می‌کنند.



مردم متولی نمی‌خواهند، بگذارید خود مردم در فضای امن و آزاد تصمیم بگیرند و هر کس را که خواستند انتخاب کنند.



در ابتدای این دیدار حاضرین در جلسه به بیان دیدگاه‌ها و نظرات خود پیرامون مسائل روز کشور پرداختند.



در این دیدار اساتید حاضر ضمن تشکر و حمایت از مواضع اصولی آقای خاتمی در مورد حداقل خواسته‌های مردم و اصلاح‌طلبان جهت حضور در انتخابات آینده؛ از رفتار و هجوم تبلیغاتی طراحی شده و ضداخلاقی انحصارطلبان و زورمداران در مقابل این مواضع شفاف انتقاد کرده و اینگونه تبلیغات توهین‌آمیز و تهمت‌های ناروا را که از تریبون‌های رسمی و غیررسمی و رسانه ملی مطرح می‌شود مورد انتقاد قرار داده و اعتراض قرار دادند.



همچنین در این جلسه عدم تاثیر این‌گونه تبلیغات منفی در محیط دانشگاهی و افزایش محبوبیت روزافزون چهره‌های شاخص اصلاحات مورد تاکید قرار گرفت و نمونه واضح این روند مراسم بزرگداشت آذرماه در دانشکده فنی دانشگاه تهران عنوان شد که در این مراسم دانشجویان یکصدا و همدل به تکریم و حمایت از این چهره‌ها پرداختند.



در این جلسه که خانواده دکتر شکوری‌راد هم حضور داشتند؛ اساتید دانشگاه و اعضاء جامعه پزشکی ضمن اعتراض به بازداشت این استاد ارزشمند دانشگاه از داخل بیمارستان دانشگاهی و در هنگام خدمت به بیماران خواستار آزادی هر چه سریع‌تر وی و همه زندانیان سیاسی شدند.