۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

امید

"
بارانی به انتظار نشسته ایم
شاید رعد حادثه ای بزند
انبوهی علف داس می خواهد
و جریان آب؛ نهر
ریشه هایت بی آب و خودت بی هوا
چگونه می زی تو
با چه امید
فردایی هست؟
نه خودت را می بینند
نه عطرت را می بویند
بهار را چه به انتظار نشسته ای؟
که در گرما گرم تابستان هم
رشد نتوانی کردن

فائز احیا
10/5/90
"