۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

کلاهت کو؟

اندر حکایت مملکت ما
شيره ميخواسته بره مسافرت،‌ خرگوشه رو جای خودش ميگذاره سلطانِ جنگل. خرگوشه هم روز اول ميگه: ‌برين اون روباه پدرسوخته رو بيارين. ميرن روباهه رو ميارن، هنوز تو نيومده، مي‌توپه بهش كه: پدرسوخته، تو كلاهت كو؟! دستور ميده روباهه رو ببندن به يك درخت،‌ همه حيوونای جنگل بيان... کتکش بزنن! دو روز بعد دوباره روباهه رو احضار ميكنه، باز تا مياد تو بهش ميگه: ای فریب خورده! تو كلاهت كو؟! باز ميده ببندنش به درخت و همه حيوونا بزننش. ‌ خلاصه چهار پنج روز همينجوری ميگذره، آخر روباهه شاكی ميشه،‌ زنگ ميزنه به موبايل شيره و ميگه بابا اين چه افتضاحيه؟! اين ريختی پيش بره،‌ اين خرگوش تاج و تختت رو به باد ميده. شيره هم زنگ ميزنه به خرگوشه ميگه: بابا،‌ بيخودی كه نبايد به ملت گير بدي! يه گيری بده كه شاكی نشن. خرگوشه ميگه:‌ يعنی چي؟ ميگه: مثلا فردا روباهه رو بفرست برات سيگار كِنت بخره. اگه پايه كوتاه خريد بگو چرا بلندشو نخريدي،‌ اگه بلند خريد بگو چرا كوتاهشو نخريدي، بعد هم ترتيبش رو بده! خرگوشه ميگه:‌ خوب، يادگرفتم. فردا باز روباهه رو احضار ميكنه و ميگه برو يك بسته سيگار كنت بخر. روباهه مياد تيزبازی دربياره، ميره هم سيگار پايه بلند مي‌خره هم پايه كوتاه. خلاصه برمي‌گرده تو كاخ، پايه كوتاهه روميده، ميگه: قبله عالم به سلامت! اينم سيگار كنت. خرگوشه زود ميگه: ‌پدرسوخته، من پايه بلندشو مي‌خواستم! روباهه هم درجا دست مي‌كنه بسته پايه بلند رو ميده. خرگوشه ميبينه رودست خورده، ‌پاك شاكی ميشه، ميگه: ‌اصلا ای برانداز! تو كلاهت كو؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر