۱۳۹۲ آبان ۲۹, چهارشنبه

خاطرات

باز خاطرات پیچیده
در لفاف بی‌سرانجامی
می‌برد بادبادک خیال مرا
تا سر ِکوچه‌های آشنایی
می‌بینم نشسته کسی آنجا
می‌شناسم و نمی‌شناسد مرا
سال‌ها رفته و او رفته
فقط خاطرات‌اش مانده به جا
درد می‌گیرد میان سینه‌ام،
دلم
آتشی در آن هنوز مانده،
به جا

فائز احیا
29 آذرماه 1392

پ.ن: دو خط ابتدا متعلق به سال گذشته‌است در گیرودار آنچه او می‌داند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر