جریمهام کنید به بندم بکشید ساعتهای متمادی با فحشهایتان این بیارزشترین واژهها حقارتتان را ضعفتان را با بیداری من گره بزنید ولی عشق را این تنها امید مانده در دلها تنها پرتوی نور تابآورده در ظلمت را نه از دست میدهم نه رها میکند مرا
دستمال کاغذیهای ما ریشههای هرز ذهن را شخم میزنند.
فائز احیا 3 بهمنماه 1392
پ.ن: مراسم رونمایی از کتاب "ما" علیرضا روشن، پنجشنبه سوم بهمنماه علیرضا بخاطر دو اشتباه کوچک در کتاب و رعایت نکردن نیمفاصله، کتاباش را دستمال کاغذی خواند که این شعر را برایاش ساختم. جای خالی خاتون هم آزار میداد...
جای تو خالیست وقت نوشیدن چای و کیک وقت کتاب خوانیهای عمیق جای تو خالیست و این جای خالی تو پر نمیشود نه پر نمیشود تا تونیستی جای خالی تو بی تو پر نمی شود باید باشی