۱۳۹۱ خرداد ۱۷, چهارشنبه

قرارمان برقرار !

دفاع تمام قدت از من ، حمایت جانانه ات ، وادارم کرد که تنها سکوت کنم و اشک در گوشه چشمانم جمع شود. از روز اول همین اعتمادت به من ، به انتخابت ، این اعتقادی که به عشق مان داری ، مرا سراپا سرشار ِ از احترام می کرد. گاهی اما باز دلیلی پیش می اید، تو باز نمایش می دهی این غرور ِ مردانه را در امتداد عاشقانه ترین ترانه های روزانه، و من باز مست می شوم از این همه خواسته شدن ، حریص می شوم به بیشتر خواستن ت.

قبلن هم تصمیم گرفته بودم که خود را از حاشیه ها دور کنم. باز پایم لغزید به درون ماجراهای پر فراز و نشیب اطرافیان. باز وسط حرف هایمان پای این و آن کشیده شد وسط. خودمان آنقدر عاقل بودیم و هستیم که بین مان شکراب نشود. اما همین که تو ناراحت شوی یا من آسیب ببینم، هم دیگری را اذیت می کند و هم خودمان را. از طرفی، کارهای مهم تری داریم در زندگی واقعی مان. کار ِ تو و درس ِ من فعلن از اولویت های زندگی مان هستند که به با هم بودنمان کمک می کند.

این بار تصمیم گرفته ام ، اول اولویت های ِ زندگی مان ، بعد تفریحاتمان ، و درگیر شدن با مسائل ِ بیخود کلن به کنار. کمی هم بی خیالی پیشه می کنیم ، در مواردی که لازم است. قرارمان برقرار خواهد ماند. این بار مطمئن باش !


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر