۱۳۹۱ خرداد ۱۳, شنبه

می دانی ...

این خوب است. این که تو زودتر از همه می فهمی. این که تو قبل از هر کلامی که بر زبانم بیاید، متوجه می شوی که چیزی شده یا نشده، که عادی هستم یا نیستم. من این عاشقانه های بی پایان، این درک شدن های تمام نشدنی را دوست دارم. من آن دستان نوازش گر را، که پیش از اعلام نیاز، بر من فرود می آیند، مرا در بر می گیرند و گرما می بخشند، دوست دارم. من آن نگاه جستجوگر را ، که دقیق هستند و موشکافانه به عمق وجودم نفوذ می کنند می خواهم. واژه هایت، که ناب ند و پر امید، که لبریز ند از  شور عشق، که داستان زندگی می سرایند، که مرا پر می کنند از احساس ِ امنیت، که روشنایی می بخشند به تاریک و روشن های ذهنم، من آن واژه های پر مهر و بارانی ِ تو را که به من تعلق دارند ، می پرستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر