۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

میزبان

بعد الان تو میزبان هستی و من شده ام میهمان خانه ات. مثل مهمان های مودب و خوب، گوشه ای اختیار می کنم، هر جا که تو تعارفم کنی، می نشینم. تو هم مثل یک میزبان خوب، روبرویم می نشینی. باید که خوب همدیگر را ببینیم و چشم در چشم و رو در رو و با لبخند، از هر جا صحبت برانیم.

بعد توی ِ میزبان، شروع می کنی به سخن گفتن. درباره آب و هوا حرف می زنی. من ِ میهمان هم نظر تو را درباره آب و هوا تایید می کنم. بعد از همسایه ها می گویی. من میهمانم و درگیر همسایه هایت نیستم، اما گوش می دهم و با تو هم دلی می کنم. بعد من خاطره ای از همسایه هایم تعریف می کنم. بعد با هم می خندیم.

تو بلند می شوی. دو فنجان چای، کنارش یک قندان قند و یک ظرف شیرینی می آوری. نزدیک تر به من می نشینی. اصلم می آیی و روی همان مبلی می نشینی که من نشسته ام. می خواهیم گپ بزنیم. دستت را می گذاری روی تکیه گاه مبل، پشت سر ِ من. من از سر ِ نزدیکی، دستم را روی زانوی تو می گذارم. یکی تو می گویی و یکی من، یکی تو می گویی و دو تا من، سه تا تو می گویی و یکی من. اصلن مگر ترتیبی وجود دارد در گپ دو دوست؟!

این بار من بلند می شوم. فنجان ها را می برم. آبی می زنم و چای می ریزم. سینی چای را می آورم. از جلوی پاهایت رد می شوم. کنارت می نشینم. دست در بازویت می اندازم. سر بر شانه ات می گذارم. بازو بر بدنم می گذاری. مشخص نیست، من میهمانم یا میزبان، تو میزبانی یا میهمان. مهم همین چای دو نفره است. تو باشی و من و چای .. ما باشیم .. ما میزبان باشیم.

۳ نظر: