۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

هر کاری که می کنیم، با هم ...

خب می دانی که بی تو، نه پلاس معنی دارد و نه نت و نه هیچ؟! دیروز که صحبت می کردیم، گفتی که می خواهی پلاس را کم کنی، من هم گفتم با هم. بعد تو به من خندیدی و گفتی که من یک روز پلاسم را بستم و بیشتر از آن طاقت نیاوردم و من معتادم. بعد کلی خندیدیم و از من انکار و از تو اصرار. اما جدای از این خنده ها، شک نکن، که اگر بخواهی با هم کم می کنیم، اصلن با هم ترک می کنیم حتا ! خب اینجا ، وقتی تو نباشی، یک چیز عظیمی کم دارد.

خب الان تو خوابیده ای. مقداری مریض بودی. گفتی که سردرد داری و تب. شاید هم که فکرت زیادی مشغول بوده. من هم زنگ نمی زنم. فهمیده ام که از عادت های خوابیدنت این است که اگر بیدار شوی، دیگر خوابت نمی برد. من هم دلم نمی آید بیدارت کنم. اصلن بخوابی و استراحت کنی بهتر است. من هم کمی اینجا پلکیدم اما جایت خیلی خالی بود. زودتر خوب شو، هر کاری که می کنیم با هم.

۱ نظر:

  1. به تو نخندیدم ناز بانو، چطور به تو که حضرت عشقی توانم خندید؟
    با تو خندیدم، کمی سر به سرت گذاشتم که روحیه امان عوض شود، که خشک نباشد حرفهایمان، کمی شادی کنیم با هم.
    چرا پلاست را ببندی، انسانیم ما، نیازمند روابط اجتماعی، برای خودمان در حلقه های انسانی اشتراکاتی داریم، یک پست زدم زمانی، یادت هست؟ که گفتم مجاز جایی ست که دروغ باشد، حالا چه در ارتباطات نتی چه بیرون نتی.
    با همیم ما، همیشه و همه حال.
    سرم درد می کند، آری از فکر زیاد و نشدن های پی در پی
    از اینکه تو همه آبرویت را برای من گذارده ای و آینده ات را با من تقسیم کرده ای و به همه کسانی که می شد، برای من نه گفته ای و اینک دستم بسته است و اینکه چقدر عاشق توام
    هر کاری می کنیم باهم.

    پاسخحذف